اسلاید2 مجستمه های سوزومه
اسلاید2 مجستمه های سوزومه
اسلاید3 گردنبندی که خریدن
ری: میخوای خمیر چینی بگیری
سوزومه: نه میخوام مجسمه های خمیر چینی بگیرم
رفتن داخل سوزومه داشت یکی یکی نگاه میکرد که از چنتاشون خوشش تومد که انداره یه انگشت بود
سوزومه: ری ری ببین اینا چقد کیوتن
ری: اوم
سوزومه: من هر شیش تای اینارو میخوام
ری: چی شیش تا برای چی
سوزومه: ببخشید اقا این شیش تارو برام بست بندی کنید
فروشنده: بله حتما
فروشنده مجستمه هارو تو یه کارتون شش تیکه گذاشت بست بندی کردو داد دست سوزومه
سوزومه: ممنون خسته بناشید
فروشنده: خواهش میکنم بازم به فروشگاهمون سر بزنین
سوزومه: چشم......... خب بریم
از مغازه اومدن بیرون داشتشن پاساژ هارو میگشتن جلوی جواهر فروشی وایساد
سوزومه: شنیدم گردنبند های خوبی داره بریم ببینیم
ری: اوکی بریم
رفتن داخل سوزومه داشت به جواهرات نگاه میکرد که ری گفت
ری: سوزی این چطور
سوزومه: خیلی قشنگ
ری: ماهه
سوزومه: اره...... دیشب جنیور هم یه گردنبند ماه داد درمورد افسانه ماه گفت
ری: افسانه ماه خیلی برام اشناست
سوزومه: اوم....... پس همینو بر میدارم
سوزومه: اقا لطفا اینو برام حساب کنید
فروشنده: چشم دخترم
از جواهر فروشی اومدن بیرون که ری گفت
ری: کجا میخوایین برین دوشیزه خانوم
سوزومه: بریم کافه، این نزدیکیا یه کافه خوب میشناسم
ری: بریم
سوزومه: ری یچیزی میگم خوب یادت بمونه شاید تو این روز ها نیازت بشه
ری: بگو
سوزومه: بعضی موقع شانس خودش فراهم میشه و بعضی موقع اطرافیانت فراهمش میکنن ولی موضوع اصلی اینه که خودت باید بدونی از این فرصت چطور استفاده کنی
ویو سوزومه
ری: چطو، رفتی برام فال گرفتی
سوزومه: چه بدانم شاید فالگیر خودم بودم
اسلاید3 گردنبندی که خریدن
ری: میخوای خمیر چینی بگیری
سوزومه: نه میخوام مجسمه های خمیر چینی بگیرم
رفتن داخل سوزومه داشت یکی یکی نگاه میکرد که از چنتاشون خوشش تومد که انداره یه انگشت بود
سوزومه: ری ری ببین اینا چقد کیوتن
ری: اوم
سوزومه: من هر شیش تای اینارو میخوام
ری: چی شیش تا برای چی
سوزومه: ببخشید اقا این شیش تارو برام بست بندی کنید
فروشنده: بله حتما
فروشنده مجستمه هارو تو یه کارتون شش تیکه گذاشت بست بندی کردو داد دست سوزومه
سوزومه: ممنون خسته بناشید
فروشنده: خواهش میکنم بازم به فروشگاهمون سر بزنین
سوزومه: چشم......... خب بریم
از مغازه اومدن بیرون داشتشن پاساژ هارو میگشتن جلوی جواهر فروشی وایساد
سوزومه: شنیدم گردنبند های خوبی داره بریم ببینیم
ری: اوکی بریم
رفتن داخل سوزومه داشت به جواهرات نگاه میکرد که ری گفت
ری: سوزی این چطور
سوزومه: خیلی قشنگ
ری: ماهه
سوزومه: اره...... دیشب جنیور هم یه گردنبند ماه داد درمورد افسانه ماه گفت
ری: افسانه ماه خیلی برام اشناست
سوزومه: اوم....... پس همینو بر میدارم
سوزومه: اقا لطفا اینو برام حساب کنید
فروشنده: چشم دخترم
از جواهر فروشی اومدن بیرون که ری گفت
ری: کجا میخوایین برین دوشیزه خانوم
سوزومه: بریم کافه، این نزدیکیا یه کافه خوب میشناسم
ری: بریم
سوزومه: ری یچیزی میگم خوب یادت بمونه شاید تو این روز ها نیازت بشه
ری: بگو
سوزومه: بعضی موقع شانس خودش فراهم میشه و بعضی موقع اطرافیانت فراهمش میکنن ولی موضوع اصلی اینه که خودت باید بدونی از این فرصت چطور استفاده کنی
ویو سوزومه
ری: چطو، رفتی برام فال گرفتی
سوزومه: چه بدانم شاید فالگیر خودم بودم
۴۷۶
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.