عشق یک طرفه پارت 1
ویو یوری : داشتیم با هانا دوستم از دبیرستان بیرون میومدیم
هانا : واییییییییییی حالم از مدیر بهم میخورهههه
یوری: منم راستی تنها میخوای بری خونه ؟
هانا : نه ران میاد دنبالم
یوری : آه خو باشه ( ران....دوست پسره دوستمه هانا من دوستش دارم آره عاشق دوست پسره دوسته صمیمیم شدم ولی باهاش هیچ رابطه ای ندارم اون ماله من نیست یکی دیگه رو داره نیازی به من نداره )
هانا : آره ِا رانن عزیزمممم من اینجام بعد با سرعت رفت بغله ران
ران : سلام کیتن من حالت خوبه
من داشتم نگاهشون میکردم و به این فکر میکردم که چرا ؟ چرا اون ؟ چرا من نه ؟ چرا کسی که دوسش دادم منودوست نداره
نمیتونم مجبورش کنم عاشقم بشه ولی من از بچه گی باهاش دوست بودم و چند سالی هست که ران و میشناسم ولی تز همون موقع فهمیدم که ران من و دوست نداره تمامه تلاشمو کردم تا مزاحمش نباشم
یوری : سلام ران
ران : سلام *سرد
یوری : هانا من دیگه میرم
هانا : ها باشه خدافظظ✌️
و با بغض رفتم سمته پارک و روی تاب نشستم و داشتم گریه میکردم نمیدونم چقدر گذشت ولی دلم میخواست فقط خودمو خالی کنم
کمی بعد دست یکی رو رو شونم حس کروم سرمو بالا برم و با یک پسره مو یاسی رو به رو شدم کمی متعجب بود پرسید حالم خوبه
گفتم آره و خودمو جمع و جور کردم
یوری : من خوبم
پسره : خب خوبه اممم به خواهرام تو پارک بودیم که گفتن یکی رو تاب داره گریه میکنه
یوری : آه خوب آره من میرم
پسره : آره فقط چیزه یک سوال
یوری : بله ؟
پسره : اسمت اسمت چیه ؟
یوری : من ؟ من یوری ، شیبا یوری
پسره : شیبا ؟؟
یوری : آره چطور
پیره : من تو یک گنگم و فکر کنم داداشات هم تو گنگه منن
یوری : آره داداشام تو گنگن ( نکته اینجا آینده آخره پایانه خوش)
پسره : خوب اسمه من تاکاشی میتسویا از دیدنت خوشحالم شیبا سان
یوری : یو صدام کن مشکلی نداره
میتی: خوب باشه یو
یو : من میرم دیگه بای بای
میتی : بای بای
هانا : واییییییییییی حالم از مدیر بهم میخورهههه
یوری: منم راستی تنها میخوای بری خونه ؟
هانا : نه ران میاد دنبالم
یوری : آه خو باشه ( ران....دوست پسره دوستمه هانا من دوستش دارم آره عاشق دوست پسره دوسته صمیمیم شدم ولی باهاش هیچ رابطه ای ندارم اون ماله من نیست یکی دیگه رو داره نیازی به من نداره )
هانا : آره ِا رانن عزیزمممم من اینجام بعد با سرعت رفت بغله ران
ران : سلام کیتن من حالت خوبه
من داشتم نگاهشون میکردم و به این فکر میکردم که چرا ؟ چرا اون ؟ چرا من نه ؟ چرا کسی که دوسش دادم منودوست نداره
نمیتونم مجبورش کنم عاشقم بشه ولی من از بچه گی باهاش دوست بودم و چند سالی هست که ران و میشناسم ولی تز همون موقع فهمیدم که ران من و دوست نداره تمامه تلاشمو کردم تا مزاحمش نباشم
یوری : سلام ران
ران : سلام *سرد
یوری : هانا من دیگه میرم
هانا : ها باشه خدافظظ✌️
و با بغض رفتم سمته پارک و روی تاب نشستم و داشتم گریه میکردم نمیدونم چقدر گذشت ولی دلم میخواست فقط خودمو خالی کنم
کمی بعد دست یکی رو رو شونم حس کروم سرمو بالا برم و با یک پسره مو یاسی رو به رو شدم کمی متعجب بود پرسید حالم خوبه
گفتم آره و خودمو جمع و جور کردم
یوری : من خوبم
پسره : خب خوبه اممم به خواهرام تو پارک بودیم که گفتن یکی رو تاب داره گریه میکنه
یوری : آه خوب آره من میرم
پسره : آره فقط چیزه یک سوال
یوری : بله ؟
پسره : اسمت اسمت چیه ؟
یوری : من ؟ من یوری ، شیبا یوری
پسره : شیبا ؟؟
یوری : آره چطور
پیره : من تو یک گنگم و فکر کنم داداشات هم تو گنگه منن
یوری : آره داداشام تو گنگن ( نکته اینجا آینده آخره پایانه خوش)
پسره : خوب اسمه من تاکاشی میتسویا از دیدنت خوشحالم شیبا سان
یوری : یو صدام کن مشکلی نداره
میتی: خوب باشه یو
یو : من میرم دیگه بای بای
میتی : بای بای
۴.۳k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.