عشق یک طرفه
از زبان یوری : به سمته خونم رفتم اون پسره چقدر با ادب و مهربون بود (یک خوشش آمده 🤭😏) یوری *سرخ: خیلی مهربون بود ها تکون دادن سر* اصلا چرا دارم بهش فکر میکنم هی خستمه
رفتم سمته اتاقم لباسمو درآوردم و یک تیشرت و شلوارک پوشیدم
رفتم تو آشپز خونه و ساندویچ درست کردم یا آب گاز دار خوردم و تکالیفم رو نوشتم رفتم یکم طرح لباس کشیدم خیلی به طراحی لباس علاقه دارم بنظرم باحاله
ساعت 5 شده بود پشمام کز خورد چقدر زمام گذشته های باید برم خرید
رفتم یک لباس آستین بلند و شلوار پوشیدم کیفه پولمو برداشتم و رفتم بیرون
تو فروشگاه بودم که دیدم یک دختری بیرون داره گریه میکنه رفتم پیشش گفتم : چیده کوچولو چرا داری گریه می کنی
دختره : داداشمو گم کردم
یوری : خب اشکال نداره بیا میخوای واست یک آبی یا چیزی بخرم
دختره : اممم آره
رفتم یک آب و یک ساندویچ خریدم
رفتم گذاشتمش رو نیمکت و بهش آب و غذا دادم : اسمت چیه کوچولو ؟
:لونا
یوری: چه اسمه قشنگی خب میخوای بریم داداشتو پیدا کنیم
لونا : آره
یوری : خببب بزن بریم دستشو گرفتم و رفتیم پارک رو گشتیم خسته شدیم رفتیم یکم نشستیم که صدای یک نفر رو شنیدم
؟؟؟: لوناااااااا
لونا : اونی چان
؟؟؟: لونا حالت خوبه ؟
لونا : آره اونی چان اون اونه سان بهم کمک کرد
پسره سرشو به سمته من کرد و باهم چشم تو چشم شدیم
یو : هاااا میتسویا سانننن ؟؟؟؟
میتی : یوووو؟؟؟؟؟
باهم : اینجا چیکار میکنییییی؟؟؟؟؟
میتی: خب من خواهرامو اوردم پارک بعد لونا گم شد و الان تو اینجایی
یو : خب منم میخواستم خرید کنم که لونا چان رو پیدا کردم
میتی : وای ببخشید برات دردسر درست کردم
یو : نه بابا چیزی نیست
میتی : لونا نباید دستمو ول میکردی
لونا : ببخشید اونی چان
مانا : اونه سان مرسی که مراقب لونا بودی
یو : عزیزم خواهش میکنم کاری نکردم
لونا : یو اونه چان میشه بیای خونمون
مانا : آره آره بیا باهم بازی کنیم
یو : خبب الان نمیتونم و مزاحم میشم
میتی : بچه ها اذیتش نکنید نه یو چان اصلا مزاحم نیستی اگر میخوای بیا خونمون
یو : اممم خب ... *چشمای گربه ای مانا و لونا
باشع فردا میام
مانا و لونا: هوراااا
میتی : خب خوبه *لبخند فردا میبینمت یو چان ساعت ۱ بیا خونمون
نوشتن آدرس و دادن به یو : بیا ادرسه خونمون ( نپرسید از کجا کاغذ و خودکار آورد که خودمم نمیدونم ) یو : خب فردا میبینمتون بای بای
ماناولونا میتی : بای بای
اینم از پارت دو پارم کردین آنقدر گفتیم پارته بعد فردا پارته بعدی رو میزارم 🫂🤝🦋🦋
رفتم سمته اتاقم لباسمو درآوردم و یک تیشرت و شلوارک پوشیدم
رفتم تو آشپز خونه و ساندویچ درست کردم یا آب گاز دار خوردم و تکالیفم رو نوشتم رفتم یکم طرح لباس کشیدم خیلی به طراحی لباس علاقه دارم بنظرم باحاله
ساعت 5 شده بود پشمام کز خورد چقدر زمام گذشته های باید برم خرید
رفتم یک لباس آستین بلند و شلوار پوشیدم کیفه پولمو برداشتم و رفتم بیرون
تو فروشگاه بودم که دیدم یک دختری بیرون داره گریه میکنه رفتم پیشش گفتم : چیده کوچولو چرا داری گریه می کنی
دختره : داداشمو گم کردم
یوری : خب اشکال نداره بیا میخوای واست یک آبی یا چیزی بخرم
دختره : اممم آره
رفتم یک آب و یک ساندویچ خریدم
رفتم گذاشتمش رو نیمکت و بهش آب و غذا دادم : اسمت چیه کوچولو ؟
:لونا
یوری: چه اسمه قشنگی خب میخوای بریم داداشتو پیدا کنیم
لونا : آره
یوری : خببب بزن بریم دستشو گرفتم و رفتیم پارک رو گشتیم خسته شدیم رفتیم یکم نشستیم که صدای یک نفر رو شنیدم
؟؟؟: لوناااااااا
لونا : اونی چان
؟؟؟: لونا حالت خوبه ؟
لونا : آره اونی چان اون اونه سان بهم کمک کرد
پسره سرشو به سمته من کرد و باهم چشم تو چشم شدیم
یو : هاااا میتسویا سانننن ؟؟؟؟
میتی : یوووو؟؟؟؟؟
باهم : اینجا چیکار میکنییییی؟؟؟؟؟
میتی: خب من خواهرامو اوردم پارک بعد لونا گم شد و الان تو اینجایی
یو : خب منم میخواستم خرید کنم که لونا چان رو پیدا کردم
میتی : وای ببخشید برات دردسر درست کردم
یو : نه بابا چیزی نیست
میتی : لونا نباید دستمو ول میکردی
لونا : ببخشید اونی چان
مانا : اونه سان مرسی که مراقب لونا بودی
یو : عزیزم خواهش میکنم کاری نکردم
لونا : یو اونه چان میشه بیای خونمون
مانا : آره آره بیا باهم بازی کنیم
یو : خبب الان نمیتونم و مزاحم میشم
میتی : بچه ها اذیتش نکنید نه یو چان اصلا مزاحم نیستی اگر میخوای بیا خونمون
یو : اممم خب ... *چشمای گربه ای مانا و لونا
باشع فردا میام
مانا و لونا: هوراااا
میتی : خب خوبه *لبخند فردا میبینمت یو چان ساعت ۱ بیا خونمون
نوشتن آدرس و دادن به یو : بیا ادرسه خونمون ( نپرسید از کجا کاغذ و خودکار آورد که خودمم نمیدونم ) یو : خب فردا میبینمتون بای بای
ماناولونا میتی : بای بای
اینم از پارت دو پارم کردین آنقدر گفتیم پارته بعد فردا پارته بعدی رو میزارم 🫂🤝🦋🦋
۴.۱k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.