دلم برای کودکیم تنگ شده

دلم برای کودکیم تنگ شده...
برای روزهایی که باور ساده ای داشتم
همه ی آدم ها را دوست داشتم...
مرگ مادر "کوزت" را باور می کردم و از زن "تناردیه" کینه به دل می گرفتم
مادرم که می رفت به این فکر بودم که مثل مادر "هاچ" گم نشود....
تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود
دلم برای خدا تنگ شده ...
خدایی که شبها بوسه بارانش می کردم...
دلم برای کودکیم تنگ شده...
شاید یک روز در کوچه بازار فریب دست من ول شد و او رفت...
دیدگاه ها (۳)

چقــدر باید بگذردتا مـن در مـرور خـاطراتموقتی از کنار تــو ر...

#چالش دوستان گلم همگی به این چالش دعوت هستید با تشکر از دعوت...

هر قدمی که دورتر میشویانگاردنیا هم تنگتر میشود !تا آنجا کهتن...

نظرتون؟

P¹راستش رو بخواید اگر من بخوام از زندگیم بگم خیلی باید بنویس...

خیلی زود یاد گرفتم که عضو یه اقلیتم. مخصوصا که #مدرسه سفیدپو...

خیلی زود یاد گرفتم که عضو یه اقلیتم. مخصوصا که مدرسه سفیدپوس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط