Part ⁴
Part ⁴
ویو ته
فاز جونگکوکو نفهمیدم...ات اومد که لیوانارو ببره که دستشو گرفتم
+بله؟
_ات وقتی کارت تموم شد بیا تو اتاقم
+..چ...چشم
ویو ات
وقتی گفتش که برم تو اتاقش ترسیدم نکنه میخواد دوباره...نه نه.رفتم به همه ی خدمتکارا گفتم که ظرف کثیف کنن تا دیر تر بتونم برم و همشون ظرف کثیف کردن
(ساعت ⁴ بعدازظهر)
الان دو ساعته دارم ظرف میشورم و خیلی خوشحالم که زود نمیرم...ظرفام داشت تموم میشد که یکی دستاشو دورم حلقه کرد...سریع پشتمو نگاه کردم دیدم یوناس...
+(جیغ آروم)یونا خودتی؟
×نه پس عمتم
+وایییی(بغلش کرد)کجا بودی دخترررر
×خب...تهیونگ منو خدمتکار اینجا کرده...امروز ² ساعت پیش یکی میخواست با چاقو خفم کنه و تهیونگ نجاتم داد و شرط برام گذاشت...و الانم که اینجام
+خیلی خوشحالم که میبینمت
×منم حالا بگو بینممم تو چرا اینجایی؟
+دیروز برای تمیزکاری رفتم خونه یکی وقتی داشتم کارارو میکردم پرتم کرد روی تخت اتاق و میخواست بهم تجا*وز کنه بعد از ۳ ثانیه دیدم افتاده روی زمین و تهیونگم برام شرط گذاشت..
+خب دیگه من برم
×کجا؟
+اتاق ارباب
×آهااا از تهیونگ شدش ارباب..
+هوففف(رفت)
ویو ات
از پله ها داشتم میرفتم بالا که رسیدم طبقه ⁵ و در اتاقو زدم
_بیا تو
درو که باز کردم دیدم بالاتنش لخته...این دفعه چشمامو نبستم
+کاری داشتید ارباب؟
_ات بیا جلو
+(رفت جلو)بله؟
_بنظرت من شبیه شیطانم؟
+نه شما شبیه پسرای دبیرستانی جذاب که همه دخترا....ببخشید(سرشو برد پایین)
_...
لایک:¹⁵
کامنت:⁸
ویو ته
فاز جونگکوکو نفهمیدم...ات اومد که لیوانارو ببره که دستشو گرفتم
+بله؟
_ات وقتی کارت تموم شد بیا تو اتاقم
+..چ...چشم
ویو ات
وقتی گفتش که برم تو اتاقش ترسیدم نکنه میخواد دوباره...نه نه.رفتم به همه ی خدمتکارا گفتم که ظرف کثیف کنن تا دیر تر بتونم برم و همشون ظرف کثیف کردن
(ساعت ⁴ بعدازظهر)
الان دو ساعته دارم ظرف میشورم و خیلی خوشحالم که زود نمیرم...ظرفام داشت تموم میشد که یکی دستاشو دورم حلقه کرد...سریع پشتمو نگاه کردم دیدم یوناس...
+(جیغ آروم)یونا خودتی؟
×نه پس عمتم
+وایییی(بغلش کرد)کجا بودی دخترررر
×خب...تهیونگ منو خدمتکار اینجا کرده...امروز ² ساعت پیش یکی میخواست با چاقو خفم کنه و تهیونگ نجاتم داد و شرط برام گذاشت...و الانم که اینجام
+خیلی خوشحالم که میبینمت
×منم حالا بگو بینممم تو چرا اینجایی؟
+دیروز برای تمیزکاری رفتم خونه یکی وقتی داشتم کارارو میکردم پرتم کرد روی تخت اتاق و میخواست بهم تجا*وز کنه بعد از ۳ ثانیه دیدم افتاده روی زمین و تهیونگم برام شرط گذاشت..
+خب دیگه من برم
×کجا؟
+اتاق ارباب
×آهااا از تهیونگ شدش ارباب..
+هوففف(رفت)
ویو ات
از پله ها داشتم میرفتم بالا که رسیدم طبقه ⁵ و در اتاقو زدم
_بیا تو
درو که باز کردم دیدم بالاتنش لخته...این دفعه چشمامو نبستم
+کاری داشتید ارباب؟
_ات بیا جلو
+(رفت جلو)بله؟
_بنظرت من شبیه شیطانم؟
+نه شما شبیه پسرای دبیرستانی جذاب که همه دخترا....ببخشید(سرشو برد پایین)
_...
لایک:¹⁵
کامنت:⁸
۹.۷k
۱۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.