Part²
Part²
ویو ات
رفتم توی اتاقم و داشتم لباسامو درمیاوردم که در باز شد که دیدم ارباب بودش و با دستم بدنمو پوشوندم
_اومم...تا اونجایی که من میدونم آجوما بهت گفته که هرکاری که من میگم باید انجام بدی مگه نه؟
+آ...آره
_خب پس دستتو از روی بدنت بردار
+و..ولی...
_گفتم بردار(عصبی)
ویو ات
دستمو برداشتم و درو بست و قفلش کرد و اومد نزدیکم و هی میرفتم عقب که رسیدم به دیوار که فهمیدم بدبخت شدم...تیشرتشو دراورد و بالا تنش پیدا شد و من خر هم محو سیکس پکاش شده بودم
_خوشت اومده؟(پوزخند)
که نگاهمو برداشتم.بدنشو بهم چسبوند که فهمیدم سیکس پکاش چسبیده به سینم و کم کم بدنم داشت داغ میکرد که گفت
_داغ کردی...
+آههه ارباب لطفا بدنتونو بردارید
_(پوزخند)خب خب میدونی که من شیطانم پس افکارم هم شیطانیه و منم تا تحریک بشم نمیتونم جلوی خودمو بگیرم
+و..ولی
_پس الان باید کلی حال کنیم هوم؟
+ن...
پرتم کرد روی تخت و شروع کرد به باز کردن لباسم
(حوصله ندارم اسماتشو بنویسم)
(۶ صبح)
ویو ات
از خواب بیدار شدم دیدم که منو ارباب لختیم...گریه نکردم چون میدونم فایده ای نداره...رفتم حموم کردمو لباسمو پوشیدمو و
رفتم پایین و کارای خونرو کردم و صبحانرو آماده کردم که ارباب اومد پایین...فعلا هیچکس از خدمتکارا نیومده بودن و تعجب کرده بودم.تهیونگ یا همون ارباب اومد سمتم و منم خوردم به میز
_ات...دیشبو فراموش کن(جدی)
+(لبخند)ارباب من خیلی وقته که فراموش کردم..لطفا بفرمایید غذاتونو میل کنید
_ممنونم(سرد)
اینکه باهاش لج کنم هیچ فایده ای نداره. وقتی که غذاشو خورد ظرفارو جمع کردم و رفتم توی آشپزخونه و شستمشون که یکی زنگو زد و همه ی خدمتکارا یهویی از پله ها اومدن پایین و رفتن سرجاهاشون...منم درو باز کردم که دیدم یه مرد جذاب جلوی چشممه.تعظیم کردم براش
+بفرمایید تو(لبخند)
^خیلی ممنونم(لبخند)
و رفتش تو و تهیونگ یهو ظاهر شدو بغلش کردو منم درو بستم.داشتن باهم حرف میزدن که رفتم سمتشون
+معذرت میخوام ارباب
_بله؟(سرد)
^یا تهیونگاااا اینقدر با بقیه سرد نباش
_جونگکوک باید با خدمتکارا همینطور صحبت کرد(سرد)
به طور کامل اعصابم خورد شده بود ولی لبخند قشنگی زدم و گفتم
+ببخشید که مزاحم شدم چیزی میل دارید؟
^آمم ببخشید
+بفرمایید
^من شمارو میخوام
ایششششش چقدر پرروعه
+(خنده آروم)
_دوتا قهوه بیار(سرد)
+چشم(تعظیم)
رفتم توی آشپزخونه و داشتم قهوه رو درست میکردم که یکی از خدمتکارا اومد سمتم
...به نظرم به ارباب نزدیک نشو
+چرا؟
...چون اون مال منه
+(لبخند)باشه
...اینقدر لبخند نزن
+لبخنده که همه چیزو قشنگ میکنه(لبخند)
که دختره زد توی پام که افتادم زمین و یه آخ کوچیک گفتم و با دستم زدم تو صورتش
برای پارت بعد
لایک:¹⁰
کامنت:⁵
ویو ات
رفتم توی اتاقم و داشتم لباسامو درمیاوردم که در باز شد که دیدم ارباب بودش و با دستم بدنمو پوشوندم
_اومم...تا اونجایی که من میدونم آجوما بهت گفته که هرکاری که من میگم باید انجام بدی مگه نه؟
+آ...آره
_خب پس دستتو از روی بدنت بردار
+و..ولی...
_گفتم بردار(عصبی)
ویو ات
دستمو برداشتم و درو بست و قفلش کرد و اومد نزدیکم و هی میرفتم عقب که رسیدم به دیوار که فهمیدم بدبخت شدم...تیشرتشو دراورد و بالا تنش پیدا شد و من خر هم محو سیکس پکاش شده بودم
_خوشت اومده؟(پوزخند)
که نگاهمو برداشتم.بدنشو بهم چسبوند که فهمیدم سیکس پکاش چسبیده به سینم و کم کم بدنم داشت داغ میکرد که گفت
_داغ کردی...
+آههه ارباب لطفا بدنتونو بردارید
_(پوزخند)خب خب میدونی که من شیطانم پس افکارم هم شیطانیه و منم تا تحریک بشم نمیتونم جلوی خودمو بگیرم
+و..ولی
_پس الان باید کلی حال کنیم هوم؟
+ن...
پرتم کرد روی تخت و شروع کرد به باز کردن لباسم
(حوصله ندارم اسماتشو بنویسم)
(۶ صبح)
ویو ات
از خواب بیدار شدم دیدم که منو ارباب لختیم...گریه نکردم چون میدونم فایده ای نداره...رفتم حموم کردمو لباسمو پوشیدمو و
رفتم پایین و کارای خونرو کردم و صبحانرو آماده کردم که ارباب اومد پایین...فعلا هیچکس از خدمتکارا نیومده بودن و تعجب کرده بودم.تهیونگ یا همون ارباب اومد سمتم و منم خوردم به میز
_ات...دیشبو فراموش کن(جدی)
+(لبخند)ارباب من خیلی وقته که فراموش کردم..لطفا بفرمایید غذاتونو میل کنید
_ممنونم(سرد)
اینکه باهاش لج کنم هیچ فایده ای نداره. وقتی که غذاشو خورد ظرفارو جمع کردم و رفتم توی آشپزخونه و شستمشون که یکی زنگو زد و همه ی خدمتکارا یهویی از پله ها اومدن پایین و رفتن سرجاهاشون...منم درو باز کردم که دیدم یه مرد جذاب جلوی چشممه.تعظیم کردم براش
+بفرمایید تو(لبخند)
^خیلی ممنونم(لبخند)
و رفتش تو و تهیونگ یهو ظاهر شدو بغلش کردو منم درو بستم.داشتن باهم حرف میزدن که رفتم سمتشون
+معذرت میخوام ارباب
_بله؟(سرد)
^یا تهیونگاااا اینقدر با بقیه سرد نباش
_جونگکوک باید با خدمتکارا همینطور صحبت کرد(سرد)
به طور کامل اعصابم خورد شده بود ولی لبخند قشنگی زدم و گفتم
+ببخشید که مزاحم شدم چیزی میل دارید؟
^آمم ببخشید
+بفرمایید
^من شمارو میخوام
ایششششش چقدر پرروعه
+(خنده آروم)
_دوتا قهوه بیار(سرد)
+چشم(تعظیم)
رفتم توی آشپزخونه و داشتم قهوه رو درست میکردم که یکی از خدمتکارا اومد سمتم
...به نظرم به ارباب نزدیک نشو
+چرا؟
...چون اون مال منه
+(لبخند)باشه
...اینقدر لبخند نزن
+لبخنده که همه چیزو قشنگ میکنه(لبخند)
که دختره زد توی پام که افتادم زمین و یه آخ کوچیک گفتم و با دستم زدم تو صورتش
برای پارت بعد
لایک:¹⁰
کامنت:⁵
۱۰.۲k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.