پارت بیست و نهم کیوت جذاب
پارت بیست و نهم کیوت جذاب
...............................
جیمین ویو *
ات خیلی کیوت عین بچه ها نشسته بود داشت غذا میخورد محوش شده بودم خیلی کیوت بود
ات ویو * داشتم غذا میخوردم احساس کردم یکی داره نگام میکنه فکر کنم جیمینه سرمو اوردم بالا جیمین خودشو زد به اون راه و غذا میخورد وای خدای من اون خیلی خوبه مگه میشه ادم هم کیوت باشه هم جذاب خودایااا یدفعه دیدم همه دارن نگام میکنن
ات: چتونه؟
یونا: وای دختر از دست تو
سوجین: بازم فکراتو بلند بلند گفتی
ات: ناموصننننننننن؟ وای خاک به سرم
جیمین و جین و یونگی:( خنده )
جین: ساعت هشته باید بریم پیش مدیر
بلند شدیم و رفتیم حساب کنیم که یاروعه گفت
یاروعه: غذا های اینجا رایگانه
تشکر کردیم و رفتیم پیش مدیر در زدیم گفت بیاین داخل و ماهم رفتیم داخل
ات: اقای چانگ گفتع بودین ساعت ۸ بیایم پیشتون
چانگ: بله میخام تنبه بشین
یونا: چه تنبیهی چرا؟ بخاطر قدم زدن باید تنبیه بشیم؟
چانگ: نه بخاطر کتک زدن خانم لیندا و لونا بورام
ات: یعنی چییی پس پسرا رو بفرستین خوابگاه
چانگ: نخیر اقای جیمین و جین و یونگی هم بخاطر همدست بودن با شما
سوجین: ولی....
چانگ: ولی نداره شما باید شب برید توی جنگلی که کنار خوابگاهه
ات: چییییی
یونا: من میترسمممم
یونگی: یونا عشقم من پیشتم
یهو در باز شد و تهیونگ اومد تو و گفت
شرط: نداره الان اپلود میکنم ❤️
...............................
جیمین ویو *
ات خیلی کیوت عین بچه ها نشسته بود داشت غذا میخورد محوش شده بودم خیلی کیوت بود
ات ویو * داشتم غذا میخوردم احساس کردم یکی داره نگام میکنه فکر کنم جیمینه سرمو اوردم بالا جیمین خودشو زد به اون راه و غذا میخورد وای خدای من اون خیلی خوبه مگه میشه ادم هم کیوت باشه هم جذاب خودایااا یدفعه دیدم همه دارن نگام میکنن
ات: چتونه؟
یونا: وای دختر از دست تو
سوجین: بازم فکراتو بلند بلند گفتی
ات: ناموصننننننننن؟ وای خاک به سرم
جیمین و جین و یونگی:( خنده )
جین: ساعت هشته باید بریم پیش مدیر
بلند شدیم و رفتیم حساب کنیم که یاروعه گفت
یاروعه: غذا های اینجا رایگانه
تشکر کردیم و رفتیم پیش مدیر در زدیم گفت بیاین داخل و ماهم رفتیم داخل
ات: اقای چانگ گفتع بودین ساعت ۸ بیایم پیشتون
چانگ: بله میخام تنبه بشین
یونا: چه تنبیهی چرا؟ بخاطر قدم زدن باید تنبیه بشیم؟
چانگ: نه بخاطر کتک زدن خانم لیندا و لونا بورام
ات: یعنی چییی پس پسرا رو بفرستین خوابگاه
چانگ: نخیر اقای جیمین و جین و یونگی هم بخاطر همدست بودن با شما
سوجین: ولی....
چانگ: ولی نداره شما باید شب برید توی جنگلی که کنار خوابگاهه
ات: چییییی
یونا: من میترسمممم
یونگی: یونا عشقم من پیشتم
یهو در باز شد و تهیونگ اومد تو و گفت
شرط: نداره الان اپلود میکنم ❤️
۳.۰k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.