پارت
پارت ۵۳
ویو شب
شب عروسی
جیمین با یه لباس مخصوص در قصر
منتظر ات بود میخواست
ات با لباس عروس پشت سر جیمین وایساده بود
ات: جیمین
وقتی جیمین صدای ات رو شنید برمیگرده و با یه لبخند پر از عشق به ات نگاه میکنه
ات هم همینطور جیمین با قدم هاش به ات نزدیک میشه
جیمین: عزیزم
ات: 😊 بله شوهرم
عاقد: لطفا برید سر جای مخصوصتون
ات: باشه جیمین دستم رو بگیر
جیمین: حتما
جیمین و ات میرن روی صندلی مخصوص میشینن و عاقد بعد پرسش سوالات اون دو زوج رو زن و شوهر اعلام میکند
پادشاه به سمت ات و جیمین میره
پادشاه: مبارکه
ات: ممنون پدر
جیمین: ممنونم سرورم
وزیر: مبارکه عالیجناب
پادشاه: با لبخند سرشو تکون میده
جیمین لبشو نزدیک گوش ات میکنه و زمزمه میکنه
جیمین: بیبی کی بریم تو اتاقمون
ات: چ. چرا...... ترس.....
جیمین: کاری باهات ندارم بریم اتاق بخوابیم
ات: خب باشه... یکم دیگه میریم
ویو شب
شب عروسی
جیمین با یه لباس مخصوص در قصر
منتظر ات بود میخواست
ات با لباس عروس پشت سر جیمین وایساده بود
ات: جیمین
وقتی جیمین صدای ات رو شنید برمیگرده و با یه لبخند پر از عشق به ات نگاه میکنه
ات هم همینطور جیمین با قدم هاش به ات نزدیک میشه
جیمین: عزیزم
ات: 😊 بله شوهرم
عاقد: لطفا برید سر جای مخصوصتون
ات: باشه جیمین دستم رو بگیر
جیمین: حتما
جیمین و ات میرن روی صندلی مخصوص میشینن و عاقد بعد پرسش سوالات اون دو زوج رو زن و شوهر اعلام میکند
پادشاه به سمت ات و جیمین میره
پادشاه: مبارکه
ات: ممنون پدر
جیمین: ممنونم سرورم
وزیر: مبارکه عالیجناب
پادشاه: با لبخند سرشو تکون میده
جیمین لبشو نزدیک گوش ات میکنه و زمزمه میکنه
جیمین: بیبی کی بریم تو اتاقمون
ات: چ. چرا...... ترس.....
جیمین: کاری باهات ندارم بریم اتاق بخوابیم
ات: خب باشه... یکم دیگه میریم
- ۳۶۹
- ۲۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط