چراما
#چرا_ما
2
کلارا:وقتی آخرین حرفمو زدم دهنش و بست و منم کل حواسم و به درس دارم که بعد یک ساعت زنگ تفریح خورد....
هایلی:کلارا بیا بریم حیاط
کلارا:حوصله داریااااا
اریکا:دهناتون و ببندید دارم آهنگ گوش میدم(جدی)
کلارا/هایلی:اوکی(😐)
هایونگ:ددی کوک(لوس)
هی جین:ددی ته(لوس)
کلارا:(خنده)
اریکا:وای نه(خنده)
تهیونگ:چیزی بود که بخندین؟
کلارا:آره به قیافه گوه بیبیت خندیدم(جدی)
تهیونگ:خفه شو(داد)
کلارا:سر من داد نزن(جدی)
تو فکر کردی کی هستی که سر هر کسی داد میزنی؟هوم(پوزخند)
هی جین:دختره هرزهههه(داد)
راوی:هی جین میاد سمت کلارا و موهاش و از پشت میکشه و کلارا هم....
کلارا:عوضی چیکار میکنی؟(داد)
هی جین:تو خودت چه فکر درباره خودت کردی هوم؟(درحال کشیدن موهای کلارا)
تهیونگ:هی جین بسه دیگه(پوزخند)
هایلی:خوب دیگه داری میری رو مخم جنده....
راوی:هایلی هم میره با پا به پهلوی هی جین میزنه و هی جین میوفته و کلارا با موهای بهم ریخته بلند میشه...
کلارا:ممنونم(بی حال)
تهیونگ:گفتم کافیه(جدی)
کلارا:چی کافیه هوم؟اینکه ببینی بیبیت داره زنده زنده دست همکلاسیت کشته میشه؟
تهیونگ:خفه شو
کلارا:ساکت شدم بهش میخوره یه کاره ای باشه مثل آدم کش یا بگم مافیا؟نکنه هست باید ازش فاصله بگیرم نه؟اوفففف
تو فکر بودم که یهو زنگ کلاس خورد و تمام بچه ها اومدن تو کلاس هی جین و با دوست دختر کوک رفتن کلاس خودشون...
منم نشستم و به درس گوش دادم...
و بعد یک ساعت زنگ خونه خورد و همه رفتیم خونه....
هایلی:کلارا چیزی شده؟
کلارا:(سکوت)
اریکا:هایلی ولش کن....
هایلی:اوک
اوفففف باز فردا میشه و اعصاب خوردی....
صبح روز بعد:
تهیونگ:تو کلاس بودم که یهو کوک سریع صدام میکنه که برم پشت خونه...
من باهاش میرم پشت خونه که کسی ر و میبینم که نباید اینجا باشه....
جانگ سونگ:کیم تهیونگ(پوزخند)
تهیونگ:اینجا چی میخوای؟
جانگ سونگ:همکلاسی هات میدونن تو می هستی؟
تهیونگ:خفه شو(داد)
جانگ سونگ:باشه آروم باش....
کوک:تهیونگ سریع باش
تهیونگ:حرف بزن چته؟
جانگ سونگ:مافیای حرومزاده ای مثل تو الان باید زیر خاک باشه که نیست اون موقع باید میکشمت...
کارش اشتباهی کردم نه؟(پوزخند)
تهیونگ:دهنت و ببند حرومزاده خودتی که دوست دخترم و کشتی.....(اعصبانی)
جانگ سونگ:اون باید میمرد....
حقش بود(پوزخند)
کلارا:تهیونگ وقتی سمت پشت خونه رفت نمیدونم چرا نگرانش شدم....
منم پشت سرش رفتم....
ولی حرفایی که شنیدم چیزی بود که از تهیونگ میدیدم...حدست میزدم چیزی زیر نیم کاسست....
اوکی فهمیدم کیم تهیونگ معروفی که اولین و بزرگترین رئیس باند مافیا کره ی جنوبیه اینه....
که بعد چند دقیقه سکوت حکم رانی کرد...
تهیونگ:گمشو
سانگ جونگ:اوکی ولی باز میام
تهیونگ:(نفس میکشه)
تهیونگ:داشتم میرفتم که یهو به کلارا برخوردم که فهمیدم فالگوش وایساده بود...
تهیونگ:فالگوش وایسادن کار خوبی نیست میدونی؟(اعصبانی)(پوزخند)
کلارا:چ....یزه...چیزه....من.....دا....داشتم......فق....فقدر از.....این....اینجا رد....میشدم...(ترس و لرز)
تهیونگ:ترست از چیه تو که فقدر داشتی رد میشدی که؟(پوزخند)
کلارا:ببخشید(دویید رفت سمت کلاس)
تهیونگ:دختره ی دیوونه(تک خنده)
ادامه دارد:-)🗿
2
کلارا:وقتی آخرین حرفمو زدم دهنش و بست و منم کل حواسم و به درس دارم که بعد یک ساعت زنگ تفریح خورد....
هایلی:کلارا بیا بریم حیاط
کلارا:حوصله داریااااا
اریکا:دهناتون و ببندید دارم آهنگ گوش میدم(جدی)
کلارا/هایلی:اوکی(😐)
هایونگ:ددی کوک(لوس)
هی جین:ددی ته(لوس)
کلارا:(خنده)
اریکا:وای نه(خنده)
تهیونگ:چیزی بود که بخندین؟
کلارا:آره به قیافه گوه بیبیت خندیدم(جدی)
تهیونگ:خفه شو(داد)
کلارا:سر من داد نزن(جدی)
تو فکر کردی کی هستی که سر هر کسی داد میزنی؟هوم(پوزخند)
هی جین:دختره هرزهههه(داد)
راوی:هی جین میاد سمت کلارا و موهاش و از پشت میکشه و کلارا هم....
کلارا:عوضی چیکار میکنی؟(داد)
هی جین:تو خودت چه فکر درباره خودت کردی هوم؟(درحال کشیدن موهای کلارا)
تهیونگ:هی جین بسه دیگه(پوزخند)
هایلی:خوب دیگه داری میری رو مخم جنده....
راوی:هایلی هم میره با پا به پهلوی هی جین میزنه و هی جین میوفته و کلارا با موهای بهم ریخته بلند میشه...
کلارا:ممنونم(بی حال)
تهیونگ:گفتم کافیه(جدی)
کلارا:چی کافیه هوم؟اینکه ببینی بیبیت داره زنده زنده دست همکلاسیت کشته میشه؟
تهیونگ:خفه شو
کلارا:ساکت شدم بهش میخوره یه کاره ای باشه مثل آدم کش یا بگم مافیا؟نکنه هست باید ازش فاصله بگیرم نه؟اوفففف
تو فکر بودم که یهو زنگ کلاس خورد و تمام بچه ها اومدن تو کلاس هی جین و با دوست دختر کوک رفتن کلاس خودشون...
منم نشستم و به درس گوش دادم...
و بعد یک ساعت زنگ خونه خورد و همه رفتیم خونه....
هایلی:کلارا چیزی شده؟
کلارا:(سکوت)
اریکا:هایلی ولش کن....
هایلی:اوک
اوفففف باز فردا میشه و اعصاب خوردی....
صبح روز بعد:
تهیونگ:تو کلاس بودم که یهو کوک سریع صدام میکنه که برم پشت خونه...
من باهاش میرم پشت خونه که کسی ر و میبینم که نباید اینجا باشه....
جانگ سونگ:کیم تهیونگ(پوزخند)
تهیونگ:اینجا چی میخوای؟
جانگ سونگ:همکلاسی هات میدونن تو می هستی؟
تهیونگ:خفه شو(داد)
جانگ سونگ:باشه آروم باش....
کوک:تهیونگ سریع باش
تهیونگ:حرف بزن چته؟
جانگ سونگ:مافیای حرومزاده ای مثل تو الان باید زیر خاک باشه که نیست اون موقع باید میکشمت...
کارش اشتباهی کردم نه؟(پوزخند)
تهیونگ:دهنت و ببند حرومزاده خودتی که دوست دخترم و کشتی.....(اعصبانی)
جانگ سونگ:اون باید میمرد....
حقش بود(پوزخند)
کلارا:تهیونگ وقتی سمت پشت خونه رفت نمیدونم چرا نگرانش شدم....
منم پشت سرش رفتم....
ولی حرفایی که شنیدم چیزی بود که از تهیونگ میدیدم...حدست میزدم چیزی زیر نیم کاسست....
اوکی فهمیدم کیم تهیونگ معروفی که اولین و بزرگترین رئیس باند مافیا کره ی جنوبیه اینه....
که بعد چند دقیقه سکوت حکم رانی کرد...
تهیونگ:گمشو
سانگ جونگ:اوکی ولی باز میام
تهیونگ:(نفس میکشه)
تهیونگ:داشتم میرفتم که یهو به کلارا برخوردم که فهمیدم فالگوش وایساده بود...
تهیونگ:فالگوش وایسادن کار خوبی نیست میدونی؟(اعصبانی)(پوزخند)
کلارا:چ....یزه...چیزه....من.....دا....داشتم......فق....فقدر از.....این....اینجا رد....میشدم...(ترس و لرز)
تهیونگ:ترست از چیه تو که فقدر داشتی رد میشدی که؟(پوزخند)
کلارا:ببخشید(دویید رفت سمت کلاس)
تهیونگ:دختره ی دیوونه(تک خنده)
ادامه دارد:-)🗿
- ۲۹۰
- ۱۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط