Love and hate عشق و نفرت

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }
" part 12 "
ویو جونگکوک : موقعی که از خواب بلند شدم با صورت کیوتش مواجه شدم ، واییی خدااا چقدر ا.ت خوشگلههه ( این جمله رو به همتون گفتم )

جونگکوک : عشقمم، بلند شو خوشگلم باید بریم مدرسه

ا.ت : من نمیخوام برممممم

ویو جونگکوک : براید بغلش کردم و بردمش توی حموم و ۲ تایی حموم کردیم (, 😈😈 ,)

ویو ا.ت : موقعی از حموم اومدم بیرون یادم افتاده فرمم توی خونه‌ی خودم بود ، نمیدونستم چکار باید بکنم . پس به جونگکوک گفتم

ا.ت : جونگکوک من فرمم توی خونه خودمههه

جونگکوک : مگه یادت رفتهه؟؟ امروز اردو داریم ، داریم میرم بوسان

ا.ت : اخجوننن، همیشه دوست داشتم برم بوسان ، ولی بنظرم خیلی بهم خوش بگذره

جونگکوک : چراا؟؟

ا.ت : چون تو پیشمی ( جون چقدر ا.ت احساسیه )

ویو جونگکوک : تا اینو شنیدم بلندش کردم و گذاشتمش روی میز تا اومدم بوسش کنم تلفن زنگ خورد

ا.ت : فک کنم هاناعه

جونگکوک : بدو برو جواب عشقتو بده

ا.ت :🤣🤣

هانا : به به خانم خانمااا، احوالی نمیگیری ، امروز با جونگکوک میاین اردو ؟؟

ا.ت : اولن که سلام، دومن مگه تو با تهیونگ نمیای ؟؟ انتظار داری من با جونگکوک نیاممممم

تهیونگ : هاناااا، آماده شدییی

هانا : آره آره عشقم بریم ، خدافظ نفسممم

ا.ت : خدافظ خوشگلمممم

جونگکوک : خب بیا تو اینو بپوش ، منم اینو میپوشم

ا.ت : چقدر خوشگلنننن ، الان میپوشم

عکسشو میزارم

ویو ا.ت : موهامو فر کردم و یه آرایش کمی انجام دادم ، توی تمام این مدت جونگکوک داشت با دقت نگام میکرد : خیلی خوشحال بودم که برای اولین یه رابطه ی خوب دارم

جونگکوک : خب بریم ؟؟؟

ا.ت : بریم

ویو ا.ت : توی تمام مدت که توی ماشین بودیم تا برسیم مدرسه جونگکوک دستمو گرفته بود ، خداروشکر اون دخترای جن.ده دیگه به جونگکوک نمی‌چسبن و خودشون دوست پسر پیدا کردن

یونجین : خب بچه ها حضور و غیاب میکنم ( یونجین معلم کلاس ا.ت هست بچه ها )
خب ، ا.ت ؟

ادمین : همون لحظه ا.ت وارد اتوبوس شد

ا.ت : سلام استاد ، میشه من و جونگکوک امروز توی یه اتوبوس باشیم؟؟

یونجین : اوه اوه ، امروز هانا هم همین درخواست رو داشت ، هعی و منی که سینگلم ( بیا با خودم رل بزن ) باشه ولی فقط امروز ، باشه ؟؟

جونگکوک : ممنون استاد

ویو ا.ت : منو هانا کنار هم نشستیم و جونگکوک و تهیونگ هم کنار هم ولی تمام مدت جونگکوک داشت نگام میکرد

ا.ت : تهیونگ میشه بیای کنار هانا ؟

تهیونگ : من که از خدامهههه

ادمین : ا.ت رفت کنار جونگکوک نشست

ا.ت : چی شده مستر جئون ، همش نگام می‌کنی

جونگکوک : مگه میشه آدم به یه آدم جذاب خیره نشه؟؟

ا.ت : ...

می‌خوام شرط هارو بیشتر کنم
۳ بازنشر ، ۱۲ کامنت ، ۱۰ لایک ، ۱ فالو

کرم دارممم

مطمئنم شرط ها نمیرسه
دیدگاه ها (۳۰)

خب خب ، امروز روز مهمیه ، امروزتولدت شوهرمههههههگیگلییییییی۱...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 13 " ا.ت : اوه اوه ، ...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 11 " ویو ا.ت : سریع ر...

لباس ا.ت و جونگکوک

پارت ۲۷ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط