Love and hate عشق و نفرت
Love and hate { عـشـق و نـفـرت }
" part 14 "
ویو ا.ت : رفتم دستشویی تا آرایشمو درست کنم ، تا اومدم بیرون یهو چیزی روی لبام حس کردم و بعدش تاریکی..
ویو جونگکوک : بلیت رو گرفتم ولی ا.ت نیومده بود ، رفتم دنبالشو نبود خیلی نگرانش شده بودم .
ویو ا.ت : با سردرد عجیبی چشمام رو باز کردم و دیدم توی یک اتاق با تم قرمزم ، اومدم بلند شم که دیدم دست و پاهام قفله ، اینقدر سر و صدا کردم تا یکی وارد اتاق شد ، اون وومین بود
وومین : سلام عشق خوشگلمممممم
ا.ت : ولم کن بزار برمممممممم
وومین : د نشد دیگه ، تو مال منی نه اون عوضی
ا.ت : درمورد جونگکوک درست حرف بزننننن
وومین : دفعه آخرت باشه جلوی من از اون صحبت میکنی هااا ( چونه ی ا.ت رو محکم گرفته بود )
ا.ت : ( گریه )
وومین : اجوماا ، بیا دست و پاهاش رو باز کن
اجوما : چشم ارباب
ویو ا.ت : اون خانم اومد داخل ولی اون مامانم بود
ا.ت : ماماننننن
اجوما : ا.تتتت ، ارباب تروخدا آزادش کنید
وومین : هر دوتون دهن هاتون رو ببندید اگرنه به حسابتون میرسم
ا.ت و اجوماا : ( گریه )
ا.ت : جونگکوک تروخدا زود پیدا کن ( زیر لب با گریه )
هتلی که بچه ها توش اسکان کرده بودن
ویو جونگکوک : الان ۶ ساعت بود که از ا.ت خبری نبود ، همه جا اعلامیه زدم و به همه گفتم موقعی دیدنش بهم زنگ بزنن ، وایی یادم نبود ، من روی گوشی ا.ت جی پی اس نصب کرده بودم الان میتونم پیداش کنم
هانا : تهیونگ .... ا.ت چی شده ( با گریه شدید )
تهیونگ : قول میدم بهت پیداش کنیم ، خبری نشد
جونگکوک : دارم پیداش میکنم ، توی یه عمارت دور از شهره ، بپوشیم بریم ( با استرس و عصبانیت )
وومین : پاشو بیا غذا بخور
ا.ت : نمیخوام
وومین : چی ؟ روی حرف من حرف زدی ؟ الان نشونت میدم
ویو ا.ت : انداختتم رو تخت و شروع کرد به کندن لباسام ، چون دستام رو قفل کرده بود کاری نمیتونستم انجام بدم
ا.ت : ولم کننننننن
ویو ا.ت : تا اومد سوت.ین رو شر.تم رو دربیاره یهو در باز شد ، اون اون ......
شرط : ۱۰ لایک ، ۱۰ کامنت ، ۵ بازنشر
" part 14 "
ویو ا.ت : رفتم دستشویی تا آرایشمو درست کنم ، تا اومدم بیرون یهو چیزی روی لبام حس کردم و بعدش تاریکی..
ویو جونگکوک : بلیت رو گرفتم ولی ا.ت نیومده بود ، رفتم دنبالشو نبود خیلی نگرانش شده بودم .
ویو ا.ت : با سردرد عجیبی چشمام رو باز کردم و دیدم توی یک اتاق با تم قرمزم ، اومدم بلند شم که دیدم دست و پاهام قفله ، اینقدر سر و صدا کردم تا یکی وارد اتاق شد ، اون وومین بود
وومین : سلام عشق خوشگلمممممم
ا.ت : ولم کن بزار برمممممممم
وومین : د نشد دیگه ، تو مال منی نه اون عوضی
ا.ت : درمورد جونگکوک درست حرف بزننننن
وومین : دفعه آخرت باشه جلوی من از اون صحبت میکنی هااا ( چونه ی ا.ت رو محکم گرفته بود )
ا.ت : ( گریه )
وومین : اجوماا ، بیا دست و پاهاش رو باز کن
اجوما : چشم ارباب
ویو ا.ت : اون خانم اومد داخل ولی اون مامانم بود
ا.ت : ماماننننن
اجوما : ا.تتتت ، ارباب تروخدا آزادش کنید
وومین : هر دوتون دهن هاتون رو ببندید اگرنه به حسابتون میرسم
ا.ت و اجوماا : ( گریه )
ا.ت : جونگکوک تروخدا زود پیدا کن ( زیر لب با گریه )
هتلی که بچه ها توش اسکان کرده بودن
ویو جونگکوک : الان ۶ ساعت بود که از ا.ت خبری نبود ، همه جا اعلامیه زدم و به همه گفتم موقعی دیدنش بهم زنگ بزنن ، وایی یادم نبود ، من روی گوشی ا.ت جی پی اس نصب کرده بودم الان میتونم پیداش کنم
هانا : تهیونگ .... ا.ت چی شده ( با گریه شدید )
تهیونگ : قول میدم بهت پیداش کنیم ، خبری نشد
جونگکوک : دارم پیداش میکنم ، توی یه عمارت دور از شهره ، بپوشیم بریم ( با استرس و عصبانیت )
وومین : پاشو بیا غذا بخور
ا.ت : نمیخوام
وومین : چی ؟ روی حرف من حرف زدی ؟ الان نشونت میدم
ویو ا.ت : انداختتم رو تخت و شروع کرد به کندن لباسام ، چون دستام رو قفل کرده بود کاری نمیتونستم انجام بدم
ا.ت : ولم کننننننن
ویو ا.ت : تا اومد سوت.ین رو شر.تم رو دربیاره یهو در باز شد ، اون اون ......
شرط : ۱۰ لایک ، ۱۰ کامنت ، ۵ بازنشر
- ۹۴
- ۱۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط