راننده ماشینی در دل شب راه رو گم کرده بود و بعد از مدتی ...

راننده ماشینی در دل شب راه رو گم کرده بود و بعد از مدتی ناگهان ماشینش خاموش شد...

همونجا شروع کرد به شکایت از خدا، که خدایا پس تو اون بالا داری چیکار میکنی؟!

چون خسته بود خوابش برد و صبح که از خواب بیدار شد، از شکایت دیشبش خیلی شرمنده شد...

چون ماشینش دقیقا نزدیک یه پرتگاه خطرناک خاموش شده بود...

لحظه هایتان مملو از حس حضور خودش...☝ ️
دیدگاه ها (۱)

قربونت برم پدرجونم😍 ...عاشقه اینه بهش میگم پدرجون...

اگه از اخلاقم خوشت نمیاد مشکل توئه منکه خیلی با خودم حال میک...

ممکن است روزی شاهزاده ام را پیدا کنماماپدرم❤ ️همیشه پادشاه👑 ...

روزی که دختر دار بشم به دخترم میگم منتظر نباش کسی خوشبختت کن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط