پارت پنجم رمان ماه عسل
پارت پنجم رمان ماه عسل
من ارامش می ده و انگار ادم دیگر
می شم ٠
مادر سوزان شروع به خوندن قرا
ن می کنه و باز هم باصدای نسبتا
بلند می خونه و من هم تو ذهنم
زمزمه می کنم؛ کلام وحی خدارو
برحضرت ختمی مرتبط حضرت
محمد صلی الله علیه واله٠
مادر سوزان قران و جمع می کنه
و مهرو می بوسه 😘 و و به من هم
همه این کارهارو یاد می ده و باهم
سجاده رو تا می کنیم ودر دل صبح
تموم می کنیم مناجات باخدا رو؛
به ساعت که نگاه می کنم ساعت
۵:۲۵رو نشون می ده؛ واز پنجره
بیرون رو نگاه می کنم؛ سپیده داره
به همه ما چشمک می زنه و می
گه: سلام؛ صبح بخیر٠
#ملیحه دورانی#دلبردورانی#ادبیات#بلاگر#نویسنده#
من ارامش می ده و انگار ادم دیگر
می شم ٠
مادر سوزان شروع به خوندن قرا
ن می کنه و باز هم باصدای نسبتا
بلند می خونه و من هم تو ذهنم
زمزمه می کنم؛ کلام وحی خدارو
برحضرت ختمی مرتبط حضرت
محمد صلی الله علیه واله٠
مادر سوزان قران و جمع می کنه
و مهرو می بوسه 😘 و و به من هم
همه این کارهارو یاد می ده و باهم
سجاده رو تا می کنیم ودر دل صبح
تموم می کنیم مناجات باخدا رو؛
به ساعت که نگاه می کنم ساعت
۵:۲۵رو نشون می ده؛ واز پنجره
بیرون رو نگاه می کنم؛ سپیده داره
به همه ما چشمک می زنه و می
گه: سلام؛ صبح بخیر٠
#ملیحه دورانی#دلبردورانی#ادبیات#بلاگر#نویسنده#
۴.۳k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.