پست ثابت بی طو مهتاب شبی را همگان میدانند
*پست ثابت* «بی طو مهتاب شبی» را همگان میدانند ...
همگان شعر دو چشمان طو را میخوانند ...
طو که از کوچهٔ غمگین دلم میگذری ...
طو که از راز دلم با خبری ...
طو چرا رسم وفایت گم شد ...؟
برق چشمان سیاهت گم شد ...؟
با طوام ای مه مهتاب شبان ...
با طوام زلف پریشان جهان ...
بی طو صد خاطره ام گریان است ...
بی طو اشکم نفسم باران است ...
بی طو دیگر نفسم بند آمد ...
قافیه یک دل خوش چند آمد ...؟
بی طو جوی دل من خشکیدست ...
بی طو مهتاب نهان است ز ابر ...
ابر غم باریدست ...
با طو گفتم با شرم با "طو" گفتم از دل ...
با طواز قصهٔ عشقم گفتم ...
و طو در اوج سکوت ...
با نگاهی پُِر تردید و خمود ...
گفتی از عشق حذر کن ...
نفسم بند آمد ...
اما ...
«بی طو مهتاب شبی» را باز هم میخوانم ...
چه طو باشیّ و نباشی باز هم
همگان شعر دو چشمان طو را میخوانند ...
طو که از کوچهٔ غمگین دلم میگذری ...
طو که از راز دلم با خبری ...
طو چرا رسم وفایت گم شد ...؟
برق چشمان سیاهت گم شد ...؟
با طوام ای مه مهتاب شبان ...
با طوام زلف پریشان جهان ...
بی طو صد خاطره ام گریان است ...
بی طو اشکم نفسم باران است ...
بی طو دیگر نفسم بند آمد ...
قافیه یک دل خوش چند آمد ...؟
بی طو جوی دل من خشکیدست ...
بی طو مهتاب نهان است ز ابر ...
ابر غم باریدست ...
با طو گفتم با شرم با "طو" گفتم از دل ...
با طواز قصهٔ عشقم گفتم ...
و طو در اوج سکوت ...
با نگاهی پُِر تردید و خمود ...
گفتی از عشق حذر کن ...
نفسم بند آمد ...
اما ...
«بی طو مهتاب شبی» را باز هم میخوانم ...
چه طو باشیّ و نباشی باز هم
- ۳.۸k
- ۲۴ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط