وانشات جوجه خبرنگار :
وانشات جوجه خبرنگار :
ماشین گوشهی خیابون پارک بود و من از توی ماشین و آینهی جلو داشتم خیابون رو دید میزدم.
یه چند هفته ای بود که متوجه شده بودم این دختره تعقیبم میکنه.
اوایل زیاد واکنش نشون نمیدادم..
خب اونم مثل هر پاپاراتزی دیگهای که دنبال ایدل ها راه میوفتن از این طریق پول درمیاره دیگه
ولی همه چیز از پریروز بهم ریخت ..
از کمپانی باهام تماس گرفتن و خواستن که همراه هوسوک ، بدون اینکه بقیه اعضا متوجه شن ، سریع بریم اونجا
وقتی وارد اتاق کنفرانس شدیم ، پیدی نیم و دوتا منیجر ها همراه یکی از سهام دارای اصلی کمپانی رو دیدیم که
بشدت مشغوله حرف زدن بودن
صورت پیدی نیم سرخ بود و هر لحظه ممکن بود منفجر شه
- مین یونگی .. توووو .. یاااااا .. چطور تونستید با ما اینکارو کنیییید چطووووور
هیچکس آرومش نمیکرد و بدتر ، بقیه هم شروع به داد و بیداد کردن
بعد از چندین دقیقهی طوالنی فریاد زدن ، باالخره منیجرمون شروع کرد به توضیح دادن
- چند ساعت پیش ، حدود ۷،۸ تا عکس از شما دوتا روی چندتا سایت آپلود شد ، عکسایی بشدت نگران کننده،
یااا هوسوکا ، تو به یونگی حسی خارج از دوستی و رابطه کاری داری؟
هوسوک با چشمای از حدقه بیرون اومده گفت : چچچی؟ نههه چطور ممکنه این حرفا چیه
- تو چی یونگی؟ حست فراتر از ایناست؟
+ معلومه که نه هیونگ ، هوسوک بهترین دوستمه چطور میتونم طور دیگهای بهش نگاه کنم
- پس این عکسا چی میگن؟
عکسا رو پرت کرد جلوی پامون .. باورم نمیشد زاویه عکسا طوری بود که انگار ما داشتیم همو میبوسیدیم در حالی
که من فقط قصدم پاک کردن لکهی بستنی شکالتی از روی چونهی هوسوک بود
بقیه عکسا هم همه طوری بود که انگار یا داریم همدیگرو درآغوش میکشیم یا زیادی بهم نزدیکیم
پیدی نیم گفت : به وسیله آشناهایی که داشتم عکسا رو از روی سایتا فعال پاک کردم ، ولی هیچ اطمینانی نیست
که این اتفاق دیگه تکرار نشه ، شما دوتا .. خیلی دقت کنید !!
با عصابی داغون از کمپانی خارج شدیم ، هیچکدوممون حرفی نمیزدیم ، هوسوک سوار ماشین خودش شد و رفت،
منم سوار ماشینم شدم و کمی توی خیابونا چرخ زدم ..
بطور اتفاقی متوجه ماشین مدل پایین پشت سرم شدم
همون دختر بود ..
آه .. االنم داره عکس میگیره
نکنه ..
ماشین گوشهی خیابون پارک بود و من از توی ماشین و آینهی جلو داشتم خیابون رو دید میزدم.
یه چند هفته ای بود که متوجه شده بودم این دختره تعقیبم میکنه.
اوایل زیاد واکنش نشون نمیدادم..
خب اونم مثل هر پاپاراتزی دیگهای که دنبال ایدل ها راه میوفتن از این طریق پول درمیاره دیگه
ولی همه چیز از پریروز بهم ریخت ..
از کمپانی باهام تماس گرفتن و خواستن که همراه هوسوک ، بدون اینکه بقیه اعضا متوجه شن ، سریع بریم اونجا
وقتی وارد اتاق کنفرانس شدیم ، پیدی نیم و دوتا منیجر ها همراه یکی از سهام دارای اصلی کمپانی رو دیدیم که
بشدت مشغوله حرف زدن بودن
صورت پیدی نیم سرخ بود و هر لحظه ممکن بود منفجر شه
- مین یونگی .. توووو .. یاااااا .. چطور تونستید با ما اینکارو کنیییید چطووووور
هیچکس آرومش نمیکرد و بدتر ، بقیه هم شروع به داد و بیداد کردن
بعد از چندین دقیقهی طوالنی فریاد زدن ، باالخره منیجرمون شروع کرد به توضیح دادن
- چند ساعت پیش ، حدود ۷،۸ تا عکس از شما دوتا روی چندتا سایت آپلود شد ، عکسایی بشدت نگران کننده،
یااا هوسوکا ، تو به یونگی حسی خارج از دوستی و رابطه کاری داری؟
هوسوک با چشمای از حدقه بیرون اومده گفت : چچچی؟ نههه چطور ممکنه این حرفا چیه
- تو چی یونگی؟ حست فراتر از ایناست؟
+ معلومه که نه هیونگ ، هوسوک بهترین دوستمه چطور میتونم طور دیگهای بهش نگاه کنم
- پس این عکسا چی میگن؟
عکسا رو پرت کرد جلوی پامون .. باورم نمیشد زاویه عکسا طوری بود که انگار ما داشتیم همو میبوسیدیم در حالی
که من فقط قصدم پاک کردن لکهی بستنی شکالتی از روی چونهی هوسوک بود
بقیه عکسا هم همه طوری بود که انگار یا داریم همدیگرو درآغوش میکشیم یا زیادی بهم نزدیکیم
پیدی نیم گفت : به وسیله آشناهایی که داشتم عکسا رو از روی سایتا فعال پاک کردم ، ولی هیچ اطمینانی نیست
که این اتفاق دیگه تکرار نشه ، شما دوتا .. خیلی دقت کنید !!
با عصابی داغون از کمپانی خارج شدیم ، هیچکدوممون حرفی نمیزدیم ، هوسوک سوار ماشین خودش شد و رفت،
منم سوار ماشینم شدم و کمی توی خیابونا چرخ زدم ..
بطور اتفاقی متوجه ماشین مدل پایین پشت سرم شدم
همون دختر بود ..
آه .. االنم داره عکس میگیره
نکنه ..
۹.۲k
۰۵ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.