❌ اصکی ممنوع ❌
❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating Retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part12
در اتاق رو بست و من با گیجی از لارا پرسیدم: منظورش از غنیمت چی بود؟
لارا جواب داد: یعنی آلفا جم شخصی رو آورده که یا به درد باند میخوره و یا غذای رکس و مکس میشه!
آب دهنم رو قورت دادم: رکس و مکس همون گرگ هایی ان که ته حیاط عمارت پرسه میزنن مگه نه؟
یه دختر کره ای با تمسخر گفت: تقریبا دوماهه اینجایی، چطور رکس و مکس رو نمیشناسی؟
پوزخند زدم: من با آدما راحت تر از حیوونا کنار میام!
لارا تشر زد: رکس و مکس خیلی بیشتر از بعضی از آدما حالیشونه،حواست به زبونت باشه وگرنه آلفا جم عصبی میشه.
جوابشو ندادم و تا آماده شدن مقدمات جشن خودم رو با تمرین تیراندازی سرگرم کردم! وقتی از حموم اومدم بیرون و رفتم به سالن عمارت که جشن اونجا برگزار میشد، شوکه شدم!
همه دخترا لباس های رنگارنگ و راحت پوشیده بودن! حتی لارای بد اخلاق هم یه تاب شلوارک صورتی پوشیده بود!
پکته جالب دیگه این بود که کف سالن پر از بالش ها و کوسن های نرم بود و دخترا لم داده و ویسکی یا خوراکی می خوردن!!!
رفتم جلو: اینجا چه خبره؟
لیسا لبخند زد: جشن های ما اینجوریه، چون اولین بارته تعجب کردی، تو هم یه لباس راحت بپوش و بیا!
خندیدم ا: الان شبیه خوابگاه دخترانه است تا جمع مافیای آدم کش!
همه خندیدن و لیسا لیوانی داد دستم: امشب به خودت استراحت بده، این مدت خیلی تلاش کردی!
سرم رو تکون دادم: حق با توعه، میرم لباسمو عوض کنم!
.... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
"Devastating Retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part12
در اتاق رو بست و من با گیجی از لارا پرسیدم: منظورش از غنیمت چی بود؟
لارا جواب داد: یعنی آلفا جم شخصی رو آورده که یا به درد باند میخوره و یا غذای رکس و مکس میشه!
آب دهنم رو قورت دادم: رکس و مکس همون گرگ هایی ان که ته حیاط عمارت پرسه میزنن مگه نه؟
یه دختر کره ای با تمسخر گفت: تقریبا دوماهه اینجایی، چطور رکس و مکس رو نمیشناسی؟
پوزخند زدم: من با آدما راحت تر از حیوونا کنار میام!
لارا تشر زد: رکس و مکس خیلی بیشتر از بعضی از آدما حالیشونه،حواست به زبونت باشه وگرنه آلفا جم عصبی میشه.
جوابشو ندادم و تا آماده شدن مقدمات جشن خودم رو با تمرین تیراندازی سرگرم کردم! وقتی از حموم اومدم بیرون و رفتم به سالن عمارت که جشن اونجا برگزار میشد، شوکه شدم!
همه دخترا لباس های رنگارنگ و راحت پوشیده بودن! حتی لارای بد اخلاق هم یه تاب شلوارک صورتی پوشیده بود!
پکته جالب دیگه این بود که کف سالن پر از بالش ها و کوسن های نرم بود و دخترا لم داده و ویسکی یا خوراکی می خوردن!!!
رفتم جلو: اینجا چه خبره؟
لیسا لبخند زد: جشن های ما اینجوریه، چون اولین بارته تعجب کردی، تو هم یه لباس راحت بپوش و بیا!
خندیدم ا: الان شبیه خوابگاه دخترانه است تا جمع مافیای آدم کش!
همه خندیدن و لیسا لیوانی داد دستم: امشب به خودت استراحت بده، این مدت خیلی تلاش کردی!
سرم رو تکون دادم: حق با توعه، میرم لباسمو عوض کنم!
.... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۲.۵k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.