تو که رفتی دلم از دوریت چون کودکی آزرد

تو که رفتی دلم از دوریت چون کودکی آزُرد
نشست و گوشه‌ای تنها چو غمگین شعله‌ای افسرد

تو که رفتی دلم، چون برگ پاییزی به زیر افتاد
سپس این برگ زیر چکمه‌های لحظه‌ها شد خُرد

تو که رفتی، دلم آتش گرفت و در فضای درد
تمام قامت من را چنان کاغذ به آتش خورد

تو که رفتی دلم مرد و زمان آمد به قبر غم
به روی دست بی مهرش، جسد را یک تنه آوُرد

تو که رفتی دلم از رفتنت چون شیشه‌ای بشکست
به هر گوشه فتاد و باد هر سو تکه‌ای را برد

به جان رنگ پر خون شفق دیگر بیا برگرد
تو که رفتی دلم چون آفتابی در غروبی مُرد

درون دل بهاری بود و گلهایش طراوت داشت
تو که رفتی دلم چون گل درون غنچه‌اش پژمرد

#علاالدین_حسینی
____
☕️ @cafe_sher
دیدگاه ها (۳)

بازی با رو ح و روان دخترا....

اوخی...چه با نمکن اینا...

ایمان دارم بهت خدااااااا......

ﺍﻣـــﺮﻭﺯ ﻧــﻪ ﭼـﺎﯾـــ ﻡ ﺩﺍﺭﭼﯿــﻦ ﺩﺍﺷـﺖﻧـﻪ ﻗﻬـــﻮﻩ ﺍﻡ ﺷﮑــﺮﻧـ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط