part11
فرداا
●خوش اومدین
تهیونگ:ممنونم
●پرستار ایشون رو اماده کنید لطفا
تهیونگ:دکتر خاهش میکنم نحاتش بدین
●سعیمو میکنم
اتاق عمل
ات:خیلی نگران بودم ک بیهوش شدم
تهیونگ :استرس داشتم و همش سوال تو مغزم میچرخید
اگه از دستش بدم چی؟
اگه بمیره چی؟
اگه خوب نشه چی؟
۵ ساعت بعد
●با نارحتی اومدم بیرون
غم اخرتون باشه تسلیت میگم اصلا نتونست مقاومت کنه جونی براش نمونده بود بهتون گفته بودم
تهیونگ:کل بیمارستانو بهم ریختم و رفتم پیش ات
ب صورتی ک مثل گچ شده بود و چشمای گود رفته و بدن سردش نگاه کردم و بغلش کردم و گریه کردم
۲ سال بعد
تهیونگ: امروز تولد ات اومدم پیشش واسش کیک و بادکنک و گل خریدم خیلی خوشحال میشه
سلام عشقم
روی نزار ات خوابیدتا شب شد
راوی:بعد از مرگ ات تهیونگ اون ادم ثابق نشو و بلکه رد داد و کنترل مغزشو از دست داد اون قرص مصرف میکنه و با قاب عکس ات میخوابه درسته همیشه اون چیزی نمیشه که ما انتظارشو داریم گاهی وقتا تقدیر باری ما میسازه و ماهم باید قبول کنیم
پایان🌼💛
امیدوارم ناراحت نشده باشید و خوشتون بیاد
و بهم بگید که بعدی درمورد کی باشه
LOVE YOU❤
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.