ببنید کی پارت گذاچتهههه😂😂💔
پس از قرن هاااا💔😂😂
💜پارت ۲۶💜
💜ارسلان💜
شب قبل که زنگ زدم به دیانا برنداش گوشیشو
گوشیش خاموش نبود
تماسو هم قطع نکرد
انقد زنگ خورد تا بلاخره قطع شد
چن بار دیگه هم زنگ زدم ولی برنداشت
اول از همه به اون زنگ زدم تا شاید برداره ولی نه
مث اینکه هنوز باید تاوان کارمو پس بدم
پوففففف
بعدش زنگ زدم به نیکا
من:الو نیکا میگم که دیانا هنوز اونجاس
نیکا:علیک سلام خوبم تو خوبی؟
من:نیکا حرصم نده بگو دیا اونجاس یا نه
نیکا:خیله خب چته سریع عصبی میشی...امممم نگفتی خوبی یا نه
سرمو به کجا بکوبم؟
من:نیکا جونِ ارسلان حوصله ندارم بگو اونجاس یا نه
نیکا:باشه چونکه میدونم اعصاب نداری و اگه بیشتر ادامه بدم فردا باهام چص میشی و منم حوصله منت کشی ندارم میگم بهت...نچ اینجا نیس ساعت های ۹-۱۰ اینا بود رف خونه خودشون
من: پس بهش زنگ بزن بگو که فردا قراره ساعت ۱۰ راه بیوفتیم و تم تولدم که فردا قراره بگیریم آبیه خودتم که الان اینارو فهمیدی دیگه پس فردا ساعت ۱۰ اماده باش
نیکا:باوش
من:خدافظ
نیکا:نخیر کاری ندارم خدافظ
من:نیکا تیکه ننداز میگم حوصله ندارم
نیکا:باشه بابا...همه خوش اخلاقی هاشو و مهربونیاش واسه یکی دیگه اس بد خلاقیاش میمونه واس ما
من:تموم شد؟خعلی تاثیر گذار بود...فردا میبینمت فعلا
و قط کردم
بعدم با اعصابی داغون رفتم که بخوابم
صبح که بیدار شدم دلم میخواس بمیرم
ینی کلا چص از خواب بیدار شدم
و فقط منتظر بودم یکی باهام حرف بزنه تا پاچه شو بگیرم
و اثراتشو هم که موقعی که با محراب حرف میزدم دیدید احتمالا
وقتی محراب ازم درباره دیا سوال کرد حرصم در اومد
اصن به اون چه
ولی میدونم نیتش خیر بوده هااا
اما خب چه کنم که درونم با بیرونم خعلی فرق داره
بگذریم
بعد اینکه راه افتادم زنگ زدم به نیکا که بیاد پایین:
من:الو نیکا دارم میام دنبالت حاضر باش که من معطل نشم
یه صدایی:باشه بهش میگم
پشماممم این صدای متین بود
من:متین تویی؟
متین:عاره
من:تو اونجا چیکار میکنییییی
متین:دیشب که پرتمون کردین بیرون جایی رو پیدا نکردیم اومدیم خونه نیکا
من:پشمانممممم
متین:نگهشون دار نریزه که زمین کثیف شه خب چرا حواست نیس برادر من بعدا ما میایم شما که جمع نمکنین یا من باید جمع کنم یا ممد بدبخت
من:خبه خبه خفه شو .... حاضر باشین دارم میام....راسی چرا تو جواب دادی گوشی نیکارو؟
متین:نیکا دستش بند بود
من:خب چرا ممد جواب نداد؟
متین:الان مشکلت چیه من جواب دادم؟چون ممد اونوره...فهمیدی؟
من:عاره چرا اعصاب نداری برادر؟
متین:اعصاب نمیزاری واسم که برادر
من:خیله خب برادر برو به کارت برس
متین:باشه برادر...فعلا
ناموصا پشمام
ینی واقن رفتن اونجا
عجببببببب
......
به نظرم برین رمانو کلا از اول بخونین...😂😂💔
💜پارت ۲۶💜
💜ارسلان💜
شب قبل که زنگ زدم به دیانا برنداش گوشیشو
گوشیش خاموش نبود
تماسو هم قطع نکرد
انقد زنگ خورد تا بلاخره قطع شد
چن بار دیگه هم زنگ زدم ولی برنداشت
اول از همه به اون زنگ زدم تا شاید برداره ولی نه
مث اینکه هنوز باید تاوان کارمو پس بدم
پوففففف
بعدش زنگ زدم به نیکا
من:الو نیکا میگم که دیانا هنوز اونجاس
نیکا:علیک سلام خوبم تو خوبی؟
من:نیکا حرصم نده بگو دیا اونجاس یا نه
نیکا:خیله خب چته سریع عصبی میشی...امممم نگفتی خوبی یا نه
سرمو به کجا بکوبم؟
من:نیکا جونِ ارسلان حوصله ندارم بگو اونجاس یا نه
نیکا:باشه چونکه میدونم اعصاب نداری و اگه بیشتر ادامه بدم فردا باهام چص میشی و منم حوصله منت کشی ندارم میگم بهت...نچ اینجا نیس ساعت های ۹-۱۰ اینا بود رف خونه خودشون
من: پس بهش زنگ بزن بگو که فردا قراره ساعت ۱۰ راه بیوفتیم و تم تولدم که فردا قراره بگیریم آبیه خودتم که الان اینارو فهمیدی دیگه پس فردا ساعت ۱۰ اماده باش
نیکا:باوش
من:خدافظ
نیکا:نخیر کاری ندارم خدافظ
من:نیکا تیکه ننداز میگم حوصله ندارم
نیکا:باشه بابا...همه خوش اخلاقی هاشو و مهربونیاش واسه یکی دیگه اس بد خلاقیاش میمونه واس ما
من:تموم شد؟خعلی تاثیر گذار بود...فردا میبینمت فعلا
و قط کردم
بعدم با اعصابی داغون رفتم که بخوابم
صبح که بیدار شدم دلم میخواس بمیرم
ینی کلا چص از خواب بیدار شدم
و فقط منتظر بودم یکی باهام حرف بزنه تا پاچه شو بگیرم
و اثراتشو هم که موقعی که با محراب حرف میزدم دیدید احتمالا
وقتی محراب ازم درباره دیا سوال کرد حرصم در اومد
اصن به اون چه
ولی میدونم نیتش خیر بوده هااا
اما خب چه کنم که درونم با بیرونم خعلی فرق داره
بگذریم
بعد اینکه راه افتادم زنگ زدم به نیکا که بیاد پایین:
من:الو نیکا دارم میام دنبالت حاضر باش که من معطل نشم
یه صدایی:باشه بهش میگم
پشماممم این صدای متین بود
من:متین تویی؟
متین:عاره
من:تو اونجا چیکار میکنییییی
متین:دیشب که پرتمون کردین بیرون جایی رو پیدا نکردیم اومدیم خونه نیکا
من:پشمانممممم
متین:نگهشون دار نریزه که زمین کثیف شه خب چرا حواست نیس برادر من بعدا ما میایم شما که جمع نمکنین یا من باید جمع کنم یا ممد بدبخت
من:خبه خبه خفه شو .... حاضر باشین دارم میام....راسی چرا تو جواب دادی گوشی نیکارو؟
متین:نیکا دستش بند بود
من:خب چرا ممد جواب نداد؟
متین:الان مشکلت چیه من جواب دادم؟چون ممد اونوره...فهمیدی؟
من:عاره چرا اعصاب نداری برادر؟
متین:اعصاب نمیزاری واسم که برادر
من:خیله خب برادر برو به کارت برس
متین:باشه برادر...فعلا
ناموصا پشمام
ینی واقن رفتن اونجا
عجببببببب
......
به نظرم برین رمانو کلا از اول بخونین...😂😂💔
۶۴.۶k
۱۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.