پارت ۱۰ فیک دور اما آشنا
پارت ۱۰
آدلیا ویو
(فردا ساعت ۴)
یه ساعت دیگه برای آزمایش باید آزمایشگاه باشم
(آزمایشگاه منظورم همون بیمارستانه بخش آزمایش)
یه استایل ساده زدم و کیف و گوشیمو ورداشتم ، کفشمم پوشیدم و رفتم پایین
&: دوباره کجا میری؟
آدلیا : بابا من دیگه بچه نیستم ، چرا انقد نگرانمی ؟ یه جایی کار دارم میام دیگه
&: باشه برو
رفتم سمت در و درو باز کردم و زدم بیرون ، یه تاکسی گرفتم و راه افتادیم ، بعد از چند مین رسیدیم
آدلیا : ممنون
پیاده شدم و مستقیم رفتم به بخش آزمایش ها و رفتم سمت یکی از پذیرش کننده ها
آدلیا : ببخشید من دیروز اومدم و یه آزمایش داشتم ، جوابش گفتن امروز میاد الان کجاس ؟
پذیرش : چه آزمایشی ؟
آدلیا : آزمایش دی ان ای از صاحب مو
پذیرش : اسمتون ؟
آدلیا : کیم آدلیا
پذیرش : بله بفرمایید اینم جواب آزمایشتون
آدلیا : ممنون
برگه ی آزمایشو باز کردم ، جوابش مثبت بود ، یعنی تهیونگ اون پسر عموی گمشدمه ؟
تاکسی گرفتم و با سرعت رفتم خونه
آدلیا : سلام
&: سلام چیشده؟
آدلیا : پدربزرگ کجاست ؟
#: تو اتاقشه
آدلیا : میتونم برم ؟
&: چیزی شده ؟
آدلیا : اره خیلی مهمه
سریع رفتم جلو در اتاق پدربزرگ و اروم در زدم
آدلیا : میتونم بیام ؟
پ،ب،آ: آره بیا
آدلیا : سلام
پ،ب،آ: چیزی شده ؟
آدلیا : میشه بیاین پایین یه موضوع مهمی رو باید بگم
پ،ب،آ: باشه بریم
باهم اومدیم پایین
&: خب آدلیا میشه بگی چیشده ؟
#: از استرس نصف جون شدم
آدلیا : خب.... خب من پسر عموی گمشدمو پیدا کردم
#: چجوری ؟
آدلیا : خب من به یکی شک داشتم و دیروزم رفته بودم خونش ، چند تار مو ورداشتم و آزمایش گرفتم و جواب مثبت بود
برگه ی آزمایشو جلوشون گذاشتم
پ،ب،آ: خب اسمش چیه ؟
آدلیا : تهیونگ ..... کیم تهیونگ
&: بهش زنگ بزن که بیاد
آدلیا : باشه الان زنگ میزنم
گوشی رو ورداشتم و به تهیونگ زنگ زدم
&: بزن رو بلندگو
بلندگو زدم که جواب داد
مکالمه
آدلیا : سلام تهیونگ شی
تهیونگ : سلام آدلیا ، چیزی شده ؟
آدلیا : آ... نه نشده میشه به این ادرسی که میگم بیای ؟
تهیونگ : باشه چیزی شده
آدلیا : نه خونمه
تهیونگ : باشه
آدلیا : راستی ، تهیونگ شی نیدونم سخته ولی میشه درمورد خانوادت بیشتر توضیح بدی
تهیونگ : خب باشه.... پدر و مادرم رو توی تصادف توی ۱ سالگی از دست دادم و تا ۱۶ سالگی پرورشگاه بودم و همین
آدلیا : اسم پدر و مادرتو میدونی ؟
تهیونگ : آره ....... بیتا اسم مادرم و مین هیون اسم پدرم
آدلیا : اها باشه ببخشید ، منتظرتم ، بای
تهیونگ : باشه بای
پایان مکالمه
&: مین هیون ، اسم برادر بزرگترم بود
#: بیتا هم اسم زن مین هیون بود
پ،ب،آ: تهیونگ نوه ی گمشدمه
آدلیا ویو
(فردا ساعت ۴)
یه ساعت دیگه برای آزمایش باید آزمایشگاه باشم
(آزمایشگاه منظورم همون بیمارستانه بخش آزمایش)
یه استایل ساده زدم و کیف و گوشیمو ورداشتم ، کفشمم پوشیدم و رفتم پایین
&: دوباره کجا میری؟
آدلیا : بابا من دیگه بچه نیستم ، چرا انقد نگرانمی ؟ یه جایی کار دارم میام دیگه
&: باشه برو
رفتم سمت در و درو باز کردم و زدم بیرون ، یه تاکسی گرفتم و راه افتادیم ، بعد از چند مین رسیدیم
آدلیا : ممنون
پیاده شدم و مستقیم رفتم به بخش آزمایش ها و رفتم سمت یکی از پذیرش کننده ها
آدلیا : ببخشید من دیروز اومدم و یه آزمایش داشتم ، جوابش گفتن امروز میاد الان کجاس ؟
پذیرش : چه آزمایشی ؟
آدلیا : آزمایش دی ان ای از صاحب مو
پذیرش : اسمتون ؟
آدلیا : کیم آدلیا
پذیرش : بله بفرمایید اینم جواب آزمایشتون
آدلیا : ممنون
برگه ی آزمایشو باز کردم ، جوابش مثبت بود ، یعنی تهیونگ اون پسر عموی گمشدمه ؟
تاکسی گرفتم و با سرعت رفتم خونه
آدلیا : سلام
&: سلام چیشده؟
آدلیا : پدربزرگ کجاست ؟
#: تو اتاقشه
آدلیا : میتونم برم ؟
&: چیزی شده ؟
آدلیا : اره خیلی مهمه
سریع رفتم جلو در اتاق پدربزرگ و اروم در زدم
آدلیا : میتونم بیام ؟
پ،ب،آ: آره بیا
آدلیا : سلام
پ،ب،آ: چیزی شده ؟
آدلیا : میشه بیاین پایین یه موضوع مهمی رو باید بگم
پ،ب،آ: باشه بریم
باهم اومدیم پایین
&: خب آدلیا میشه بگی چیشده ؟
#: از استرس نصف جون شدم
آدلیا : خب.... خب من پسر عموی گمشدمو پیدا کردم
#: چجوری ؟
آدلیا : خب من به یکی شک داشتم و دیروزم رفته بودم خونش ، چند تار مو ورداشتم و آزمایش گرفتم و جواب مثبت بود
برگه ی آزمایشو جلوشون گذاشتم
پ،ب،آ: خب اسمش چیه ؟
آدلیا : تهیونگ ..... کیم تهیونگ
&: بهش زنگ بزن که بیاد
آدلیا : باشه الان زنگ میزنم
گوشی رو ورداشتم و به تهیونگ زنگ زدم
&: بزن رو بلندگو
بلندگو زدم که جواب داد
مکالمه
آدلیا : سلام تهیونگ شی
تهیونگ : سلام آدلیا ، چیزی شده ؟
آدلیا : آ... نه نشده میشه به این ادرسی که میگم بیای ؟
تهیونگ : باشه چیزی شده
آدلیا : نه خونمه
تهیونگ : باشه
آدلیا : راستی ، تهیونگ شی نیدونم سخته ولی میشه درمورد خانوادت بیشتر توضیح بدی
تهیونگ : خب باشه.... پدر و مادرم رو توی تصادف توی ۱ سالگی از دست دادم و تا ۱۶ سالگی پرورشگاه بودم و همین
آدلیا : اسم پدر و مادرتو میدونی ؟
تهیونگ : آره ....... بیتا اسم مادرم و مین هیون اسم پدرم
آدلیا : اها باشه ببخشید ، منتظرتم ، بای
تهیونگ : باشه بای
پایان مکالمه
&: مین هیون ، اسم برادر بزرگترم بود
#: بیتا هم اسم زن مین هیون بود
پ،ب،آ: تهیونگ نوه ی گمشدمه
- ۱۳.۷k
- ۱۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط