مروارید آبی
مروارید آبی ²
Part ²⁹
ایکاش آرزویت عشق راستین باشد و عاشقانه آن را بدست بیاوری؛ آرزوی بی فایده بدون کارایی به هیچ کاری نمی آید و بی ارزش است.
ده سال بعد...
+ وقتی اونا همو بعد بیست سال پیدا کردن
لوگان کم کم علاقه به ویانا پیدا کرد و وقتی به ویانا درخواست داد ویانا قبول کرد... اونا باهم ازدواج کردن و حاصل ازدواجشون یه دختر بچه شد
همه باهم به زندگیشون ادامه دادن
لانا و کوک میا و نامجون تهیونگ و یونا یوجین و جیمین ویانا و لوگان همه باهم با عشق و علاقه زندگی کردن
اجر به اجر خونه ای که اونا ساختن
همه... همه اش با عشق و علاقه و اعتماد ساخته شده...
♡ مامانی پس عمه و لوکاس چی؟
+ هیشکی دنبال انتقام از عمه نرفت چون مهم نبود همه دنبال خوشبختی لیلی و مجنون بودن
لوکاس هم با دوست دخترش ازدواج کرد و اونا هم مثل بقیه به زندگیشون ادامه دادن کوچولو خانم (لبخند)
داستان ما به سر رسید.. خب دیگه بگیر بخواب
اگه بچه خوبی باشی برای فردا شبت یه داستان دیگه میخونم..
♡ شیت بخیر مامانی
+شب توهم بخیر خوشگلم
دلم میخواهد بغلت کنم و آن قدر فشارت بدهم که استخوان هایت خرد شود، چوپ من تو این دنیا جز تو هیچکس را (گوش میدهی؟ گوش میدهی؟ ) هیچکس را دوست ندارم!»
پایان فیک مروارید آبی
یه توضیحی برای این فیک بدم
داستان از این قراره که لانا برای نوه اش قصه ای که خودش نوشته رو میخونه و همه ماجرای داستان یه داستان تخیلی بود که نویسنده لانا بود حتی کوک و... بقیه هم خیالی بودن
این فیک هدیه من به دوست خوبم لونا بود
امیدوارم همیشه صحیح و سالم باشه
و روزی برسه که ببینمش...
ممنونم که تا اخر این فیک حمایتمون کردید
اگه میخواید فیک و از اول بخونید
نصفش تو این پیجه
https://wisgoon.com/helena157
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part ²⁹
ایکاش آرزویت عشق راستین باشد و عاشقانه آن را بدست بیاوری؛ آرزوی بی فایده بدون کارایی به هیچ کاری نمی آید و بی ارزش است.
ده سال بعد...
+ وقتی اونا همو بعد بیست سال پیدا کردن
لوگان کم کم علاقه به ویانا پیدا کرد و وقتی به ویانا درخواست داد ویانا قبول کرد... اونا باهم ازدواج کردن و حاصل ازدواجشون یه دختر بچه شد
همه باهم به زندگیشون ادامه دادن
لانا و کوک میا و نامجون تهیونگ و یونا یوجین و جیمین ویانا و لوگان همه باهم با عشق و علاقه زندگی کردن
اجر به اجر خونه ای که اونا ساختن
همه... همه اش با عشق و علاقه و اعتماد ساخته شده...
♡ مامانی پس عمه و لوکاس چی؟
+ هیشکی دنبال انتقام از عمه نرفت چون مهم نبود همه دنبال خوشبختی لیلی و مجنون بودن
لوکاس هم با دوست دخترش ازدواج کرد و اونا هم مثل بقیه به زندگیشون ادامه دادن کوچولو خانم (لبخند)
داستان ما به سر رسید.. خب دیگه بگیر بخواب
اگه بچه خوبی باشی برای فردا شبت یه داستان دیگه میخونم..
♡ شیت بخیر مامانی
+شب توهم بخیر خوشگلم
دلم میخواهد بغلت کنم و آن قدر فشارت بدهم که استخوان هایت خرد شود، چوپ من تو این دنیا جز تو هیچکس را (گوش میدهی؟ گوش میدهی؟ ) هیچکس را دوست ندارم!»
پایان فیک مروارید آبی
یه توضیحی برای این فیک بدم
داستان از این قراره که لانا برای نوه اش قصه ای که خودش نوشته رو میخونه و همه ماجرای داستان یه داستان تخیلی بود که نویسنده لانا بود حتی کوک و... بقیه هم خیالی بودن
این فیک هدیه من به دوست خوبم لونا بود
امیدوارم همیشه صحیح و سالم باشه
و روزی برسه که ببینمش...
ممنونم که تا اخر این فیک حمایتمون کردید
اگه میخواید فیک و از اول بخونید
نصفش تو این پیجه
https://wisgoon.com/helena157
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۹.۵k
- ۲۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط