داستان من و تو
ویو بورام...
کنار هم روی زمین نشسته بودیم..من دیگه حال ندارم تمیز کنم
و دراز کشیدم روی زمین...
یونا :مهم اینه که واقعا تمیز کردی یا نه؟
_آره برو ببین!
جیهوپ:برمیگردیم خونه!
گوشی کوک زنگ میخوره..
کوک گوشی رو نگاه میکنه... بعد میده بورام... بیا باتو کار دارن!
_کیه؟
وبعد نشسته گوشی رو از کوک گرفت...
_الو؟
با شنیدن صدا پشت گوشی دستشو گذاشت روی گوشی... من میرم پایین..
ورفت...
یونگی:چیکار کردی جونگ کوک؟!
کوک:هیچی بابا!
ویو بورام..
_بفرمایید ..
(شخص پشت گوشی رو با این *نشون میدم)
*:بورام یه ماموریت داری! فردا بیمارستان( یه اسمی:/)رئیسش عوض میشه!
تو باید چند روز خودتو به عنوان کار آموز جا بزنی ! یه مرد هم همراهت باشه پس فردا ماموریت شروع میشه از پسش بر میای؟
_ امممم....بله! مردی که میخواد بیاد ماموریت شخصیتش چه شکلی باشه...
*:کوک خوبه!
_آهان....
*:چن تا کتاب پزشکی براتون آماده کردم... درمورد رئیسش باید بیای اینجا بفهمی کیه!
_بله متوجه ام!
جیهوپ:متوجه چی؟
_فعلا!
وگوشی رو قطع کرد:داشتی حرفامونو میشنیدی؟
جیهوپ:اگه من عاشق شده باشم تو چیکار میکنی؟
_هیچی! میدونم عاشقی.. وعاشق فرد درست.. محض اطلاع اونم دوستت داره!
جیهوپ:وایسا چی گفتی؟!
_همونی که شنیدی!
ورفت سمت یونگی!
صبح روز بعد اداره ی اطلاعات....
_یاخدا کی حال داره اینارو بخونه..
24 تا کتاب قطور پزشکی جلوی چشم بورام و کوک بود...
کوک:من میخوام از این زندگی لف بدم...
سرپرست:بعد از ماموریت باخیال راحت لف بده! ولی الان نه!
_این کیه اینقدر قراره براش از خوابمون بزنیم!؟
سرپرست( یجورایی در آورده این سرپرست میشه معاون بورام):این آقا داداش فلیکسه!این که چه نسبتی با فلیکس داره رو کنار میزاریم... با اینکه مهمه ..... ولی این آقا قاتله... قاتل چندین آدم.... زیر دست گروهی که پدرش داره.. برای قتل.. در کل آدم کثیفیه. ..
کنار هم روی زمین نشسته بودیم..من دیگه حال ندارم تمیز کنم
و دراز کشیدم روی زمین...
یونا :مهم اینه که واقعا تمیز کردی یا نه؟
_آره برو ببین!
جیهوپ:برمیگردیم خونه!
گوشی کوک زنگ میخوره..
کوک گوشی رو نگاه میکنه... بعد میده بورام... بیا باتو کار دارن!
_کیه؟
وبعد نشسته گوشی رو از کوک گرفت...
_الو؟
با شنیدن صدا پشت گوشی دستشو گذاشت روی گوشی... من میرم پایین..
ورفت...
یونگی:چیکار کردی جونگ کوک؟!
کوک:هیچی بابا!
ویو بورام..
_بفرمایید ..
(شخص پشت گوشی رو با این *نشون میدم)
*:بورام یه ماموریت داری! فردا بیمارستان( یه اسمی:/)رئیسش عوض میشه!
تو باید چند روز خودتو به عنوان کار آموز جا بزنی ! یه مرد هم همراهت باشه پس فردا ماموریت شروع میشه از پسش بر میای؟
_ امممم....بله! مردی که میخواد بیاد ماموریت شخصیتش چه شکلی باشه...
*:کوک خوبه!
_آهان....
*:چن تا کتاب پزشکی براتون آماده کردم... درمورد رئیسش باید بیای اینجا بفهمی کیه!
_بله متوجه ام!
جیهوپ:متوجه چی؟
_فعلا!
وگوشی رو قطع کرد:داشتی حرفامونو میشنیدی؟
جیهوپ:اگه من عاشق شده باشم تو چیکار میکنی؟
_هیچی! میدونم عاشقی.. وعاشق فرد درست.. محض اطلاع اونم دوستت داره!
جیهوپ:وایسا چی گفتی؟!
_همونی که شنیدی!
ورفت سمت یونگی!
صبح روز بعد اداره ی اطلاعات....
_یاخدا کی حال داره اینارو بخونه..
24 تا کتاب قطور پزشکی جلوی چشم بورام و کوک بود...
کوک:من میخوام از این زندگی لف بدم...
سرپرست:بعد از ماموریت باخیال راحت لف بده! ولی الان نه!
_این کیه اینقدر قراره براش از خوابمون بزنیم!؟
سرپرست( یجورایی در آورده این سرپرست میشه معاون بورام):این آقا داداش فلیکسه!این که چه نسبتی با فلیکس داره رو کنار میزاریم... با اینکه مهمه ..... ولی این آقا قاتله... قاتل چندین آدم.... زیر دست گروهی که پدرش داره.. برای قتل.. در کل آدم کثیفیه. ..
۲۰.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.