ازدواج اجباری♥ p20
دیدم هیونجینه
ات. تو اینجا چیکار میکنی؟
هیونجین. میدونستم اینجایی بخاطر همین امدم
ات. با من چیکار داری؟
هیونجین. به پدرت گفتم یکی دیگه رو دوست دارم دیگه قرار نیست ازدواج کتیم راحت باش
ات. واقعا؟
هیونجین. اره
ات پرید بغل هیونجین
ات. ممنون واقعا ممنون
هیونجین. ولی من هنورم دوست دارماا
ات. از هیونجین جدا شد
ات. من دیگه باید برم مواظب خودت باش
هیونجین. باشه خدافظ
ویو ات رفتم سمت خونه که دیدم در خونه بازه از ارس نمیتونستم تکون بخورم اما تمام جرعتمو جمع کردم رفتم تو خونه اما.. اما هیچ کس نبود تو خونه حتی وسایلا هم برنداشته یعنی کیه اوه اینجا دوربین داره رفتم سمت زیر زمین تا دوربینو چک کنم رفتم نگاه کردم که امکان نداره این این تهیونگه(تعجب، بغض) نه نه ختما یکیه که شبیهه ته هست چرا رفت عکس منو برداشت؟ ته که مرده خدایا دارم دیونه میشم یعنی چی وایییی دیگه نمیکشم میترسم
ترس تمام بدنمو فرو گرفته بود پاهام میلرزید سریع از زیر زمین بیرون امدم یعنی چی الان من چی دیدم خدایا چیشده چرا این اتفاق ها برای من میوفته (گریه، داد)
شب شد منم از ترسم نمیتونستم بخوابم که یهو چشمم خورد به پنجره اتاقم که یه سایه مرد افتاده تو حیاط میخواستم حیغ بزنم اما نزدم آروبلند شدم رفتم سمت پنجره که با صورت ته مواجه شدم دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم که جیغ زدم و سیاهیی وقتی بیدار شدم تو بیمارستان بودم من من دارم دیونه میشم هی توهم میزنم(من تا اینو نکشم ول کن نیستم😐) که پرستار امد
پرستار. بهوش امدید خانم حالتون چطوره؟
ات. کی منو اورد اینجا
پرستار. یه مرد بود که سیاه پوشیده بود فک کنم هنوزم بیرونه
ات. ببرونه؟(تعجب)
پرستار. بله میخوایین بگم بیاد؟
ات. اااره
پرستا. باشه رفت
ویو ات
یعنی توهم نبود اون اون تهبونگ بود خدایا که ی هو در باز شد و دیدم که تهیونگه
ات. تـ تـ تهیونگ؟(تعجب، گریه)
ته. منوببخشش رفت ات رو بغل کرد
ات. چرا چرا اخه چرااااا تنهام گذاشتی هاا(گریه)
ته. همه چیو توضیح میدم خب ولی اروم باش
پرش زمانی به 1سال قبل ویو ته
وقتی به هوش امدم دیدم که رو تخت بیمارستانم که دکتر داره به سرمم دارو تجهیز میکنه
ته. من کجام؟
دکتر. اوه به هوش امدید شما تو بیمارستانین خب چیزه باید یه چیزی بهتون بگم
ته. چیشده؟
دکتر. شما یه بیماری دارین که احتمالا1ماه زنده بمونید نه باید الان میگفتم بهتون ولی میخواستم بدونم به همسرتون میگین یا نه
ته. چـ چـ چی؟ نه نه نگین بهش بهش بگین من مردم
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
20لایک
20کامنت
ات. تو اینجا چیکار میکنی؟
هیونجین. میدونستم اینجایی بخاطر همین امدم
ات. با من چیکار داری؟
هیونجین. به پدرت گفتم یکی دیگه رو دوست دارم دیگه قرار نیست ازدواج کتیم راحت باش
ات. واقعا؟
هیونجین. اره
ات پرید بغل هیونجین
ات. ممنون واقعا ممنون
هیونجین. ولی من هنورم دوست دارماا
ات. از هیونجین جدا شد
ات. من دیگه باید برم مواظب خودت باش
هیونجین. باشه خدافظ
ویو ات رفتم سمت خونه که دیدم در خونه بازه از ارس نمیتونستم تکون بخورم اما تمام جرعتمو جمع کردم رفتم تو خونه اما.. اما هیچ کس نبود تو خونه حتی وسایلا هم برنداشته یعنی کیه اوه اینجا دوربین داره رفتم سمت زیر زمین تا دوربینو چک کنم رفتم نگاه کردم که امکان نداره این این تهیونگه(تعجب، بغض) نه نه ختما یکیه که شبیهه ته هست چرا رفت عکس منو برداشت؟ ته که مرده خدایا دارم دیونه میشم یعنی چی وایییی دیگه نمیکشم میترسم
ترس تمام بدنمو فرو گرفته بود پاهام میلرزید سریع از زیر زمین بیرون امدم یعنی چی الان من چی دیدم خدایا چیشده چرا این اتفاق ها برای من میوفته (گریه، داد)
شب شد منم از ترسم نمیتونستم بخوابم که یهو چشمم خورد به پنجره اتاقم که یه سایه مرد افتاده تو حیاط میخواستم حیغ بزنم اما نزدم آروبلند شدم رفتم سمت پنجره که با صورت ته مواجه شدم دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم که جیغ زدم و سیاهیی وقتی بیدار شدم تو بیمارستان بودم من من دارم دیونه میشم هی توهم میزنم(من تا اینو نکشم ول کن نیستم😐) که پرستار امد
پرستار. بهوش امدید خانم حالتون چطوره؟
ات. کی منو اورد اینجا
پرستار. یه مرد بود که سیاه پوشیده بود فک کنم هنوزم بیرونه
ات. ببرونه؟(تعجب)
پرستار. بله میخوایین بگم بیاد؟
ات. اااره
پرستا. باشه رفت
ویو ات
یعنی توهم نبود اون اون تهبونگ بود خدایا که ی هو در باز شد و دیدم که تهیونگه
ات. تـ تـ تهیونگ؟(تعجب، گریه)
ته. منوببخشش رفت ات رو بغل کرد
ات. چرا چرا اخه چرااااا تنهام گذاشتی هاا(گریه)
ته. همه چیو توضیح میدم خب ولی اروم باش
پرش زمانی به 1سال قبل ویو ته
وقتی به هوش امدم دیدم که رو تخت بیمارستانم که دکتر داره به سرمم دارو تجهیز میکنه
ته. من کجام؟
دکتر. اوه به هوش امدید شما تو بیمارستانین خب چیزه باید یه چیزی بهتون بگم
ته. چیشده؟
دکتر. شما یه بیماری دارین که احتمالا1ماه زنده بمونید نه باید الان میگفتم بهتون ولی میخواستم بدونم به همسرتون میگین یا نه
ته. چـ چـ چی؟ نه نه نگین بهش بهش بگین من مردم
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
20لایک
20کامنت
۲۱.۹k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.