ازدواج اجباری♥ p19
منشی. ات تو دوباره گریه کردی(داد)
ات. نه نه حتما خاک رفته تو چشمم
منشی: خاک اونم اینجا؟
ات. بریم دیگه بسه
رفتن پایین بعد چند مین معاملشون تموم شد
که ات رفت خونه لباسشو عوض کرد نشست روی تخت ته(تو خونه سیاهه ته زندگی میکنه)
ات. الان میفهمم چه حس خوبی داره سیاه بودن لباسی که ماله ته بود رو برداشت و بغلش کرد بوش بعد چند مین همینطوری خوابش برد
ویو صبح ات
از خواب بیدار شدم بازم یه زندگی فاکی دیگه خسته شدم باید تا یه هفته همه چیو راست ریس کنم برم پیش ته بلند شدم رفتم دستشویی بعد رفتم یه دوش15مینی گرفتم موهامو خشک کردم لباسمو پوشیدم(عکسشو گذاشتم) سوار ماشینم شدم رفتم به سمت شرکت وقتی رسیدم همه بهم سلام کردن رفتم تو اتاقم که صدای در امد
ات. میتونی بیای تو
منشی. سلام
ات. اوه تویی سلام
منشی. برات قهوه اوردم بیا
ات. ممنون
منشی. میگم ات تو هنوزم عاشق تهیونگ هستی؟
ات. اره خیلی زیاد(لبخند غمگین)
منشی. خب دوست نداری دیگه ازدواج کنی؟
ات. نه هرگز.. حالا بیخیال کارم داشتی که امدی؟
منشی. اوه اره یه دختره زنگ زده بود میگفت میخوام عنترمو ببینم منم زدم بلاکش کردم
ات. ماری بوده حتما گوشیمو بی صدا گذاشتم به خاطر همونه عصبی باشه ممنون میتونی بری
منشی رفت
ات به ماری زنگ زد
ات. الو سلام
ماری. سلامو درد پدصگ عنتر میمون اشغال 52بار بهت زنگ زدم برنداشتی بعد به شرکتت زنگ میزنم میزنی منو لاک میکنی
ات. ماری(گریه)
ماری. چیشد ات؟ خوبی؟(نگران)
ات. دلم برای ته تنگ شده دیگه نمیتونم تحمل کنم انگار قراره با بغضی که تو گلوم دارم ببمیرم(گریه)
ماری. ات تورو خدا گریه نکن منم گریم گرفت(گریه)
ات. ماری میتونی بیای شرکتم؟
ماری. اره پنج دقیقه دیگه اونجام
قط کرد
یعنی انقدر دوسش داشتم که یه روزم نمیشه گریه نکنم؟ وقتی میرم سر مزارش خودمو خالی میکنم
پرش زمانی به10دقیقه بعد
ات. بیا تو
ماری. اتتت(گریه)
ات. ماری (گریه)
همدیگه رو بغل مردن بعد کلی درددل ماری رفت ات هم تصمیم گرفت بره سر مزار ته سویچشو برداشت از کارکنای شرکت خدافظی کرد رفت سوار ماشین شد حرکت کرد به سمت مزار ته تو راه همش گریه میکرد بعد45مین رسید پیاده شد رفت سمت مزار ته
ات. سلام ته خوبی؟(همشو باگریه) امدم امروز خودمو خالی کنم اینجا دیگه خسته شدم از این دنیا نمیخوام اینجا باشم فقط میخوام کنار تو باشم به زودی میام پیشت نگران نباش داشتم همینطوری گریه میکردم که یه دستی روی شونم حس کردم برگشتم سمتش که...
خ
م
ا
ر
ی
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺♥
20لایک
20کامنت
ات. نه نه حتما خاک رفته تو چشمم
منشی: خاک اونم اینجا؟
ات. بریم دیگه بسه
رفتن پایین بعد چند مین معاملشون تموم شد
که ات رفت خونه لباسشو عوض کرد نشست روی تخت ته(تو خونه سیاهه ته زندگی میکنه)
ات. الان میفهمم چه حس خوبی داره سیاه بودن لباسی که ماله ته بود رو برداشت و بغلش کرد بوش بعد چند مین همینطوری خوابش برد
ویو صبح ات
از خواب بیدار شدم بازم یه زندگی فاکی دیگه خسته شدم باید تا یه هفته همه چیو راست ریس کنم برم پیش ته بلند شدم رفتم دستشویی بعد رفتم یه دوش15مینی گرفتم موهامو خشک کردم لباسمو پوشیدم(عکسشو گذاشتم) سوار ماشینم شدم رفتم به سمت شرکت وقتی رسیدم همه بهم سلام کردن رفتم تو اتاقم که صدای در امد
ات. میتونی بیای تو
منشی. سلام
ات. اوه تویی سلام
منشی. برات قهوه اوردم بیا
ات. ممنون
منشی. میگم ات تو هنوزم عاشق تهیونگ هستی؟
ات. اره خیلی زیاد(لبخند غمگین)
منشی. خب دوست نداری دیگه ازدواج کنی؟
ات. نه هرگز.. حالا بیخیال کارم داشتی که امدی؟
منشی. اوه اره یه دختره زنگ زده بود میگفت میخوام عنترمو ببینم منم زدم بلاکش کردم
ات. ماری بوده حتما گوشیمو بی صدا گذاشتم به خاطر همونه عصبی باشه ممنون میتونی بری
منشی رفت
ات به ماری زنگ زد
ات. الو سلام
ماری. سلامو درد پدصگ عنتر میمون اشغال 52بار بهت زنگ زدم برنداشتی بعد به شرکتت زنگ میزنم میزنی منو لاک میکنی
ات. ماری(گریه)
ماری. چیشد ات؟ خوبی؟(نگران)
ات. دلم برای ته تنگ شده دیگه نمیتونم تحمل کنم انگار قراره با بغضی که تو گلوم دارم ببمیرم(گریه)
ماری. ات تورو خدا گریه نکن منم گریم گرفت(گریه)
ات. ماری میتونی بیای شرکتم؟
ماری. اره پنج دقیقه دیگه اونجام
قط کرد
یعنی انقدر دوسش داشتم که یه روزم نمیشه گریه نکنم؟ وقتی میرم سر مزارش خودمو خالی میکنم
پرش زمانی به10دقیقه بعد
ات. بیا تو
ماری. اتتت(گریه)
ات. ماری (گریه)
همدیگه رو بغل مردن بعد کلی درددل ماری رفت ات هم تصمیم گرفت بره سر مزار ته سویچشو برداشت از کارکنای شرکت خدافظی کرد رفت سوار ماشین شد حرکت کرد به سمت مزار ته تو راه همش گریه میکرد بعد45مین رسید پیاده شد رفت سمت مزار ته
ات. سلام ته خوبی؟(همشو باگریه) امدم امروز خودمو خالی کنم اینجا دیگه خسته شدم از این دنیا نمیخوام اینجا باشم فقط میخوام کنار تو باشم به زودی میام پیشت نگران نباش داشتم همینطوری گریه میکردم که یه دستی روی شونم حس کردم برگشتم سمتش که...
خ
م
ا
ر
ی
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺♥
20لایک
20کامنت
۲۵.۸k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.