پارت

پارت¹⁷
دختره لباساشو در اورده بود
چرا چرا  لباساشو دراورده و همونطور لخت داخل یه اتاق بمونه
نزدیکش که شدم دیدم حالش زیاد خوب نیس
جونگکوکو صدا کردم اونم با لباسای خوابش درو باز کردو اومد پیش من
×کوک انگار حالش بده
=الان دلت واسش سوخته
×نه.نه.نه دوست داشتم خودم بکشمش
=حالا که خودش داره میمیره و کاره مارو هم راحت کرده
×باید کاری براش بکنیم
=نظرت چیه همین طور لخت ببریمش بیمارستان
×چرا لخت؟
=نمیدونم خودت یه کاری بکن من دارم دخترره خام میکنم تا فردا مرخصش کنم(منظور شاعر کشتنشه)
×این کار مهمتره کوک
=بای............
همینو گفتو رفت منم سعی کردم لباساشو بپوشم
وقتی لباساشو پوشیدم استایلشو بغل کردمو به سرعت از عمارت زدم بیرون
داخل ماشین گذاشتمشو به بیمارستان رفتیم
³⁰بعد
&دکتر        ×تهیونگ
&ببخشید شما چه نسبتی با این خانم دارید
×امممممممممم،دوستشم
&همکلاسی یا دوست
×اممممممممممم،دوست
&اوکی،امروز بخیر گذشت،همش زیر زبونش میگه جیمین جیمین ته ته تهیونگ
شما کدوم ازین شخصیتا هستید
×من تهیونگم
&بیخشید من شمارو جایی ندیده ام
×نه فکر نمیکنم
&پس اشتباه گرفتم
×بله،میتونم بیینمش
&ارع فقط زیاد باهاش صحبت نکنید
×باشه
داخل اتاق رفتمو روی صندلی کنار تخت هانا نشستم که دیدم یه مرد پشت دره اون...............

۱۷لایک
۱۷کام تا پارت بعد
دیدگاه ها (۱)

پارت¹⁸اون جیمین بود،چرا اومده بود اینجا،که متوجه کسی روی شون...

پارت¹⁹دختره بد جوری حالش بد بود پسره هم برای اینکه حالش بهتر...

پارت¹⁶با شدت درو باز کردمو همونجوری که حالم بد بود طناب دستا...

پارت¹⁵ویو هاناداخل یه اتاق تاریک بودم و دستو پاهام بسته بود ...

P6: Mansion kim:آتریا ویو:دستم و به نرده پله ها گرفتم که یوا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط