چوپان قصه ی ما دروغگو نبود او تنها بود و از فرط تنهایی فر

چوپان قصه ی ما دروغگو نبود او تنها بود و از فرط تنهایی فریاد گرگ گرگ سر میداد،افسوس که کسی تنهاییش را درک نکرد و همه در پی گرگ بودند،در این میان فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست وبه گله زد...
دیدگاه ها (۹)

با من بيا كوچه هاي دلواپسي  را                        كوچه ه...

تصور کن یک روز صبح که از خواب بیدار میشی ببینی به جز خودت ه...

بودن با کسی که دوستش نداری ونبودن باکسی که دوستش دا...

شرابی خوردم از دستِ عزیزِ رفته ازدستی،نمی دانم چه نوشیدمکه س...

خانه ی هانافو ۴ :اوروگی با خنده‌های بی‌پایانش فضای خانه را پ...

قسمت ۱۴]] چهاردهم پیمایش و .. پیدایش نظام هستیحول محوری خورش...

شاخ طلا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط