ز اشتیاق تو جانم به لب رسید کجایی

‍ ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟
چه باشد ار رخ خوبت بدین شکسته نمایی؟

نگفتیم که: بیایم، چو جان تو به لب آید؟
ز هجر جان من اینک به لب رسید کجایی؟

منم کنون و یکی جان، بیا که بر تو فشانم
جدا مشو ز من این دم، که نیست وقت جدایی

گذشت عمر و ندیدم جمال روی تو روزی
مرا چه‌ای؟ و ندانم که با کس دگر آیی؟

کجا نشان تو جویم؟ که در جهانت نیابم
چگونه روی تو بینم؟ که در زمانه نپایی

چه خوش بود که زمانی نظر کنی به دل من؟
دل ز غم برهانی، مرا ز غم برهایی

مرا ز لطف خود، ای دوست، ناامید مگردانئ
کامیدوار به کوی تو آمدم به گدایی

فتاده‌ام چو #عراقی، همیشه بر در وصلت
بود که این در بسته به لطف خود بگشایی؟


#فخرالدین_عراقی
دیدگاه ها (۱)

بار دیگر به سرم هرچه بیاوردی عشقداغ شد سینه ام از آن همه دلس...

شاعر که باشی ، شعرهایت درد دارد !حتی قلم ، ‌گاهی به جایت در...

هر کسی "انگشتری" دارد ؛ سلیمان نیست که هر کتابی که مُعَرَّب ...

گرفتارم! گرفتارم! به حالِ زارِ دلتنگیخودم را باختم هربار در ...

مکن از برم جدایی،مرو از کنارم امشبکه نمی شکیبد از تو دل بی ق...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

مکن از برم جدایی،مرو از کنارم امشبکه نمی شکیبد از تو دل بی ق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط