تا جنون فاصله ای...
نه پیامی در کار بوده و نه آمدنی...
فقط دلتنگی امانم را بریده.
باید برگردم خانه تا گریه هایم دلی را نلرزاند...
دلم برای باقیمانده عطرت توی خانه تنگ شده...
راستی گفته ام که من هیچ چیزی را از روز رفتنت تغییر نداده ام...
همه چیز مثل قبل است...
یک انتظار احمقانه که بهانه نفس کشیدن است...
شاید برگردد!!!
خودم هم میدانم برنخواهی گشت...
همه میگویند آدم به امید زنده است...
اما هیچکس نگفته خاطرات آدم را خواهد کشت...
و من این روزها در مرز مرگ و زندگیم...
و " تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم"...
همین
فقط دلتنگی امانم را بریده.
باید برگردم خانه تا گریه هایم دلی را نلرزاند...
دلم برای باقیمانده عطرت توی خانه تنگ شده...
راستی گفته ام که من هیچ چیزی را از روز رفتنت تغییر نداده ام...
همه چیز مثل قبل است...
یک انتظار احمقانه که بهانه نفس کشیدن است...
شاید برگردد!!!
خودم هم میدانم برنخواهی گشت...
همه میگویند آدم به امید زنده است...
اما هیچکس نگفته خاطرات آدم را خواهد کشت...
و من این روزها در مرز مرگ و زندگیم...
و " تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم"...
همین
۳.۵k
۱۰ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.