مثلث عشقی♡∆
مثلث عشقی♡∆
علامت من: ☆
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
مایکی: خر عمتهههه
ایزانا: عمه ی من عمه ی توام هس یابوووو
مایکی: اگگگگگگگگ
*همشون با سوییشرت و کلاه نقابی و ماسک و اینا رفتن*
تو فروشگاه:
مایکی: نوتلا.... نوتلا... نوتلا... آها پیداش کردم
*مایکی و یه خانومه ای باهم نوتلا رو خواستن بردارن*
خانوم: میشه بذارین من بردارم؟ اخه دختر کوچولوم هوس کرده
مایکی: منم همسرم هوس کرده
*مایکی چشماش به نوتلا کوچولو ها میخوره*
مایکی: اشکالی نداره، شما بردارین
خانوم: اشکالی نداره؟ ممنونم
*دختر خانومه اومد پاهای مایکی بغل کرد*
دختر کوچولو: مرلشی عمو
*مایکی قلبش اکلیلی شد و موهای دختره رو ناز کرد*
مایکی: خواهش میکنم عمو
*و خانومه و دخترش رفتن و مایکی یه بوکس کامللل از اون نوتلا کوچولو ها گذاشت تو سبدش*
☆: منم موخواممم
مایکی: ای کاش ما هم *منظورش سوزو و خودش و ایزانا هس* یه دختر داشتیم، دلم رفت واسش، اما... فعلا که سوزو دورمون رو خط قرمزززز کشیده
*بقیه هم در دنبال چیزای میگردن که دخترا تو دوریه ی pms هوس میکنن*
☆: اقای هانما شوجی، الهییییییییییی خدا بگم چیکارت نکنه از وقتی فهمیدم یه پسر تو پیجمه خجالت میکشم از دوران pms و اینا حرفف بزنممممممممم، خدااااااا
جمع دخترا:
سوزو: واییییی دلممم درردددد میکنههه
سنجو: کجای دلت درد میکنه؟
سوزو: وای وای دلم پیچ میزنههه
سنجو: کجای دلت پیچ میزنه
سوزو: خو دلخو مرگگگگگگگ
هینا: این پسرا کدومم....... قبرستانییی رفتننن؟؟؟
یوزوها در گوش هینا: رفتن برای سوزو چیز میز بخرن
*دو ساعت بعد*
*صدای زنگ در*
نوران *یکی از خدمتکارا*: من درو باز میکنم
*درو باز کرد*
نوران: خوش اومدین آقایون
ایزانا /مایکی: ممنون نوران
همه ی پسرا با یه عالمه پلاستیک غذا و مواد کیک و مواد خوراکی و دسته گل و عروسک و.... اومدن داخل
*یه فلش بک ریز*
*شب قرار ایزانا و مایکی،رستوران*
مایکی: خره امشب که تموم شد و گند خورد توش، کادوشو چیکار کنیم
ایزانا: حالا ولمون کن، واقعا حوصله ندارم، ریده شد تو کل برنامه هام
*پایان فلش بک*
*ایزانا پیام داد به هینا که وقتی اومدن دخترا از اتاق سوزو بیان بیرون تا تنها باشن*
هینا: هه هه من برم ببینم تاکه برام چیزی خریده یا نه سنجو بیا باهم بریم
سنجو: خو تاکه برا تو چیز خریده عامو، به من چه؟
هینا: سنجو جان*نگاه برزخی*
سنجو: اهااا عیجان، بریم ببینیم تاکه جان چیا خریده
اما: منم برم ببینم دراکن چی خریده واسم، یوزو جونم بیا بریم
یوزوها: باوشه
سوزو: کجا حالاا؟
*مایکی و ایزانا با دست گل و شکلات و عروسک اومدن دم در اتاق سوزو*
ایزانا: ممنونم هینا
هینا: کاری نکردم که
سنجو: جرئت دارین به سوزو بگین بالا چشمت ابرو
☆پایان این پارت☆
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•
علامت من: ☆
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
مایکی: خر عمتهههه
ایزانا: عمه ی من عمه ی توام هس یابوووو
مایکی: اگگگگگگگگ
*همشون با سوییشرت و کلاه نقابی و ماسک و اینا رفتن*
تو فروشگاه:
مایکی: نوتلا.... نوتلا... نوتلا... آها پیداش کردم
*مایکی و یه خانومه ای باهم نوتلا رو خواستن بردارن*
خانوم: میشه بذارین من بردارم؟ اخه دختر کوچولوم هوس کرده
مایکی: منم همسرم هوس کرده
*مایکی چشماش به نوتلا کوچولو ها میخوره*
مایکی: اشکالی نداره، شما بردارین
خانوم: اشکالی نداره؟ ممنونم
*دختر خانومه اومد پاهای مایکی بغل کرد*
دختر کوچولو: مرلشی عمو
*مایکی قلبش اکلیلی شد و موهای دختره رو ناز کرد*
مایکی: خواهش میکنم عمو
*و خانومه و دخترش رفتن و مایکی یه بوکس کامللل از اون نوتلا کوچولو ها گذاشت تو سبدش*
☆: منم موخواممم
مایکی: ای کاش ما هم *منظورش سوزو و خودش و ایزانا هس* یه دختر داشتیم، دلم رفت واسش، اما... فعلا که سوزو دورمون رو خط قرمزززز کشیده
*بقیه هم در دنبال چیزای میگردن که دخترا تو دوریه ی pms هوس میکنن*
☆: اقای هانما شوجی، الهییییییییییی خدا بگم چیکارت نکنه از وقتی فهمیدم یه پسر تو پیجمه خجالت میکشم از دوران pms و اینا حرفف بزنممممممممم، خدااااااا
جمع دخترا:
سوزو: واییییی دلممم درردددد میکنههه
سنجو: کجای دلت درد میکنه؟
سوزو: وای وای دلم پیچ میزنههه
سنجو: کجای دلت پیچ میزنه
سوزو: خو دلخو مرگگگگگگگ
هینا: این پسرا کدومم....... قبرستانییی رفتننن؟؟؟
یوزوها در گوش هینا: رفتن برای سوزو چیز میز بخرن
*دو ساعت بعد*
*صدای زنگ در*
نوران *یکی از خدمتکارا*: من درو باز میکنم
*درو باز کرد*
نوران: خوش اومدین آقایون
ایزانا /مایکی: ممنون نوران
همه ی پسرا با یه عالمه پلاستیک غذا و مواد کیک و مواد خوراکی و دسته گل و عروسک و.... اومدن داخل
*یه فلش بک ریز*
*شب قرار ایزانا و مایکی،رستوران*
مایکی: خره امشب که تموم شد و گند خورد توش، کادوشو چیکار کنیم
ایزانا: حالا ولمون کن، واقعا حوصله ندارم، ریده شد تو کل برنامه هام
*پایان فلش بک*
*ایزانا پیام داد به هینا که وقتی اومدن دخترا از اتاق سوزو بیان بیرون تا تنها باشن*
هینا: هه هه من برم ببینم تاکه برام چیزی خریده یا نه سنجو بیا باهم بریم
سنجو: خو تاکه برا تو چیز خریده عامو، به من چه؟
هینا: سنجو جان*نگاه برزخی*
سنجو: اهااا عیجان، بریم ببینیم تاکه جان چیا خریده
اما: منم برم ببینم دراکن چی خریده واسم، یوزو جونم بیا بریم
یوزوها: باوشه
سوزو: کجا حالاا؟
*مایکی و ایزانا با دست گل و شکلات و عروسک اومدن دم در اتاق سوزو*
ایزانا: ممنونم هینا
هینا: کاری نکردم که
سنجو: جرئت دارین به سوزو بگین بالا چشمت ابرو
☆پایان این پارت☆
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•
۷.۷k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.