روزها

روزها ...
دست خاطره را میگیرم ...
دوشادوش خیال ...
تمام شهر را قدم میزنم ...
و شبها ...
به آغوشم میگیرمش ...
و یک دل سیر ...
میبوسم ...
"خاطره" که همیشه ...
یک زن نیست !!!
گاه ...
مردی ست ...
چهارشانه و مهربان ...
که کمر بسته ...
به قتلِ روحِ آرامِ یک زن ...!!!
دیدگاه ها (۱)

دیشب خواب عجیبی دیدم آسمانی روی زمین قدم میزد چشم باز کردم پ...

ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻏﺮﺑﯽ، ﻫﯿﭻ ﺑﺮﺗﺮﯼ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪﻏﺮﺏ ﺗﮑﯿﻼ . ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﺎ...

توی مبل فرو رفته بودم و یکی از مجلات مدی که زنم همیشه می خری...

#گزیده_کتاب #ادبیات #عشق عشق باید...-آگاه باشد،مسلط باشد...

محمد ویسی

وقتی دوست برادرته و...

# رز _ سیاه PART _ 44 تارا: صب از خواب بیدار شدم حس خستگی و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط