روزها ...
روزها ...
دست خاطره را میگیرم ...
دوشادوش خیال ...
تمام شهر را قدم میزنم ...
و شبها ...
به آغوشم میگیرمش ...
و یک دل سیر ...
میبوسم ...
"خاطره" که همیشه ...
یک زن نیست !!!
گاه ...
مردی ست ...
چهارشانه و مهربان ...
که کمر بسته ...
به قتلِ روحِ آرامِ یک زن ...!!!
دست خاطره را میگیرم ...
دوشادوش خیال ...
تمام شهر را قدم میزنم ...
و شبها ...
به آغوشم میگیرمش ...
و یک دل سیر ...
میبوسم ...
"خاطره" که همیشه ...
یک زن نیست !!!
گاه ...
مردی ست ...
چهارشانه و مهربان ...
که کمر بسته ...
به قتلِ روحِ آرامِ یک زن ...!!!
۷۲۴
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.