فیک وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادی

فیک: وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادی
پارت ¹⁴
فلش بک جونگکوک وقتی وونهی رو رسوند خونه: امروز واقعا مثل بقیه روز ها نبود خیلی عالی بود.. داشتم با خودم رویا پردازی میکردم که این یوپ زنگ زد
این یوپ: کوک رفتم سراغ اون بی دستو پا گفت که هنوز مونده واقع رو مخمهه
جونگکوک: خب بگو هرچه زودتر بگه دیگه
این یوپ: نمیشهه میگه نتونسته دسترسی پیدا کنه
جونگکوک: لعنت بهش
این یوپ: ببین نگران اون نباش و اعصابتو خط خطی نکن کاری میکنم تا یکی دوهفته دیگه دسترسی پیدا کنه
کوک: هرکاری بخواد بکن و هرچه سریع تر بهتر
این یوپ: اوکی
کوک: ببین منم میخوام یه چیزی بگم بهت
این یوپ: بگو..
کوک: خب خب میدونی روابط منو وونهی چقد نزدیکه.؟
این یوپ: اره خب..
کوک: من امروز درخاست کردم ازش
این یوپ: اووه چی شد
کوک: بزار بگم.. اون قبول کرد
این یوپ: عالیه بلاخره از اوقات تنهاییت میای بیرون!!!
کوک: میشه کمکم کنی...؟؟
ابن یوپ: از چه نظریی؟
کوک: یونا....
این یوپ: فا/ک یعنی چیزه اهم باشه کمکت میکنم
کوک: نمیدونم چیکار کنم واقعا
این یوپ: درستش میکنیم باو
کوک: باشه کاری نداری من دیگه برم..
این یوپ: اوکی خدافظ
و ابن مکالمه به پایان رسید


روز ها میگذرید و رابطه منو جونگکوک خیلی کیوت شده بود مطمئنم هرکی خبر دار بشه به همه میگه و این خیلی زوده براش
کوک:
یه روز از وونهی تاریخ تولدشو پرسیدم و دو روز دیگه وقتشه میخوام سوپرایزش کنم عاشقشم اون برام بهترینه اون کسیه که برام جای همه چیزو داره یه دختر تکیه که توی دنیا نمونش وجود نداره
میخوام یه روز بهش بگم که مافیام و میخوام که این موضوع رو قبول کنه شاید براش ترسناک باشه ولی من که کاری باهاش ندارم..!!
وونهی:
داخل شرکت بودم داشتم مدارکای کارو برسی میکردم که دیدم جونگکوک و هوانگ این یوپ زوتر رفتن بیرون خیلی کنجکاو شدم ببینم چی شده ولی صبر کردم تا از جونگکوک بپرسم
کوکی:
کوک: هوانگ تولد وونهیه میخوام براش جشن بگیرم میتونی کمکم کنی؟
هوانگ: دقیقا یه چیز مهم میخوام بگم بهت
کوک: چی شده؟
هوانگ: مدارکای یارو دستش اومده فردا باید ازش بگیرمش
کوک: ایی سگ توش
هوانگ: میخوای چی کار کنی؟ یارو رو پیدا کردی میخوای چیکارش کنی
کوک: میکشمش..
هوانگ: پس تولد وونهی چی؟؟
کوک: اون که سره جاشه..
هوانگ: پس اوکی فردا اول وقت میرم مدارکارو میگیرم و هرجه زوتر میکشیمش قاتلو
کوک: باشه من برم امارت
هوانگ: باشه خدافس
دیدگاه ها (۱۳)

کپشن؟ یه صحبت کوچولو دارم با کیوتایی که دارن فیکمو میخونن و ...

فیک: وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادیپارت ¹⁵فلش بک وونهی: ف...

فیک: وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادیپارت ¹³وقتی اون کلمه ر...

فیک: وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادی پارت ¹²نیم ساعتی گذشت...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

ارمی جونگ کوک گناه داره

سلامممممم خب من احمق خر الاغ هنوز دو تا سناریو تموم نشده دار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط