☆دو پارتی☆وقتی تا باهات اشنا میشه عاشقت میشه(علامت ا/ت+ ع
☆دو پارتی☆وقتی تا باهات اشنا میشه عاشقت میشه(علامت ا/ت+ علامت مینهو-)
روزی بارانی بود چتر نداشت و یونیفرمش خیس شده بود، داشت با سرعت به مدرسه می رفت،میخاست سریع به مدرسه برسه یا بارون سریع قط بشه... رفت یجه وایساد تا نفسی در کنه و دوباره راه بی افته که دختری به نام ا/ت(تو) اومد پیشش و چتری بالا سرش گرفت
نگاهت کرد و وقتی تورو دید روی زمین افتاد
دستت رو جلوش گرفتی تا بلندش کنی
وقتی صورت زیبایت را دید توقف کرد و حسی که هر عاشق مستونه داشته باشه رو داشت، بهت نگاه کرد و دستت رو گرفت تا بلند شه..
خاستی خودت رو معرفی کنی بلکه باهم دوست بشید
+سلام! حالت.. خوبه؟
با لبخندی زیبا نگاهش کردی، و جوابت رو داد
-اره.. خوبم... مرسی که کمکم کردی...
لبخندی کمرنگ زد
+من ا/ت هستم! و اسم تو؟
هنوز با لبخند نگاهش میکردی که اون هم لبخندی برات زد
-من... من لی مینهو هستم.... اسم قشنگی داری...
شروع کرد که باهات گرم گرفتن
+مرسی... توهم اسمت قشنگه... تو همون مدرسه ی سر اون کوچه رو میری؟
با صورت تعجب شده بهت نگاه کرد
-اره... تو هم اونجا میری؟
با خوشحالی جوابش رو دادی
+اره! میرم همون جا! هم مدرسه ای هستیممم!
خوشحال شد چون میتونست تو مدرسه چند بار ببینتت و وقت های زیادی باهات بگذرونه
دستش رو گرفتی و شروع کردی به دویدن به مدرسه تون
بعد از چند دقیقه ی کوتاه رسیدید
خوشبختانه برای شما دوتا هم کلاسی هستید و قشنگ کنار هم میشینید، مینهو توی درس های ریاضی بهت کمک میکرد و تو بهش تو درس های دیگه کمکش میکردی
بعد از 4 ساعت مدرستون تموم شد
مینهو به خونه رفت و تمام راه رو به تو فکر میکرد، وقتی به خونه رسید به تو فکر میکرد و تمام کار هاش، فکرش با تو بود روز بعد.....
ادامه برای پارت بعدیییی!!!
روزی بارانی بود چتر نداشت و یونیفرمش خیس شده بود، داشت با سرعت به مدرسه می رفت،میخاست سریع به مدرسه برسه یا بارون سریع قط بشه... رفت یجه وایساد تا نفسی در کنه و دوباره راه بی افته که دختری به نام ا/ت(تو) اومد پیشش و چتری بالا سرش گرفت
نگاهت کرد و وقتی تورو دید روی زمین افتاد
دستت رو جلوش گرفتی تا بلندش کنی
وقتی صورت زیبایت را دید توقف کرد و حسی که هر عاشق مستونه داشته باشه رو داشت، بهت نگاه کرد و دستت رو گرفت تا بلند شه..
خاستی خودت رو معرفی کنی بلکه باهم دوست بشید
+سلام! حالت.. خوبه؟
با لبخندی زیبا نگاهش کردی، و جوابت رو داد
-اره.. خوبم... مرسی که کمکم کردی...
لبخندی کمرنگ زد
+من ا/ت هستم! و اسم تو؟
هنوز با لبخند نگاهش میکردی که اون هم لبخندی برات زد
-من... من لی مینهو هستم.... اسم قشنگی داری...
شروع کرد که باهات گرم گرفتن
+مرسی... توهم اسمت قشنگه... تو همون مدرسه ی سر اون کوچه رو میری؟
با صورت تعجب شده بهت نگاه کرد
-اره... تو هم اونجا میری؟
با خوشحالی جوابش رو دادی
+اره! میرم همون جا! هم مدرسه ای هستیممم!
خوشحال شد چون میتونست تو مدرسه چند بار ببینتت و وقت های زیادی باهات بگذرونه
دستش رو گرفتی و شروع کردی به دویدن به مدرسه تون
بعد از چند دقیقه ی کوتاه رسیدید
خوشبختانه برای شما دوتا هم کلاسی هستید و قشنگ کنار هم میشینید، مینهو توی درس های ریاضی بهت کمک میکرد و تو بهش تو درس های دیگه کمکش میکردی
بعد از 4 ساعت مدرستون تموم شد
مینهو به خونه رفت و تمام راه رو به تو فکر میکرد، وقتی به خونه رسید به تو فکر میکرد و تمام کار هاش، فکرش با تو بود روز بعد.....
ادامه برای پارت بعدیییی!!!
۸.۱k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.