هعی باز اومدم اینجا و باز ندونستم چی بگم

هعی باز اومدم اینجا و باز ندونستم چی بگم
مدتِ زمان نبودنم از دستِ خودمم در رفته مثِ همه ی زندگیِ خودم
دلم براتون تنگ شده چقد اووووم خیــــــــــلی زیآد
بی معرفتی خوب نیست مگه نه آره میدونم ولی من که فراموشتون نکردم
فقط اونقدرا رفته بودم تو خودم که فک کنم حلزون شدم
آروم .. ساکت .. از جامم تکون نمیخورم که 😂

عرضم به خدمتتون حکم صادر شد که من برگردم
آدم روزِ تولدش هدیه میگیره من امر میاد برام
هعی خدا .. 😞

بعله درست خوندین امروز تولدِ منه
پاییزی به نامِ فاطمه
دختری از جنسِ آبان
و روحی لطیف همچون باران

یکم خودمُ تحویل بگیرم خب بسه دیگه .. 😒

اوووم یه سلام میکنم
ببینم جوابی گیرم میاد

سین و لام جماعتِ ویسگونی ... 😯 ✋
دیدگاه ها (۴۴)

رو به زوال میرود این مناز حجمِ عظیمِ سنگینیِ بی روشنیشب جایی...

با همچین عکسی برگردیم .. D:‌‌آیا کسی ما را یادش هست؟؟ 😐

شآید از بیخوابیم اگر این روزها بخوام بگم راستش چیزی یادم نمی...

نیاز به یک خواب دارمما بیدار ها ..خوابمان همان ترس استمن از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط