دخترای لجباز 😣 پسرای مغرور 😥
#دخترای_لجباز 😣 پسرای_مغرور 😥
پارت سی و چهارم 😓 💘
اه..لعنتی چیکارم داری برو گمشو تو ک حرفاتو زدی .
پارسا : ببین...من معذرت میخوام .
هیچی نگفتم . پسره ی پررو فکر کرده با ی معذرت خواهی همه کارایی ک کرده رو میبخشم .
پارسا : رومینا...گفتم ببخشید .
جواب ندادم .
پارسا :خب...ببخشید ک زدمت . ببخشید ک باهات بد حرف زدم . بهت تهمت زدم .
سری براش از سر تاسف تکون دادم .
پارسا با دوتا دستش شونه هامو گرفت و گفت : ببین...دلخوری..باش ! عصبانی هستی...باش ! قهری...باش ! هرچی میخوای باشی باش ولی حق نداری با من حرف نزنی . فهمیدی ؟
با این حرفش انگار قند تو دلم آب کردن . وای من چم شده ؟
با عصبانیت طرفش برگشتم و داد زدم : تو هرچی ع دهنت در اومد ب من گفتی بعد انتظار داری بگم وااییی فدا سرت پارسا جونم ؟ برو بابا من مث اون دختر ولا نیستم . فهمیدی آقا پسر ؟ حالا ول کن شونمو !
خندید و گفت : نه من همچین انتظاری ندارم ازت . معلومه ک رومینای مغرور ما همچین حرفی نمیزنه . بعدم...تا بوسم نکنی ولت نمیکنم !
با عصبانیت سرش داد زدم : چییییی ؟
با خونسردی گفت : لپمو . بوس کن تا بزارم بری .
دستمو گذاشتم رو قفسه سینش و گفتم : هوووووی ولم کننن .
ولی اون خیلیی قویه و من در برابرش هیچم !
پارسا : فک کنم داداشت الانا برسه هاا . تا نرسیده بهتره اینکارو بکنی وگرنه تورو تو این حالت ببینه میکشتت !
واییی راس میگه ! حالا چ غلطی بکنم ! پسرا همشون همینن . فرصت طلب ! اه خدایاااا این چ صیغه ای بود ب ما چسبوندی .
لپشو آورد جلو و گفت : بدو . الان میرسنا .
آب دهنمو قورت دادم . ای باباااا خدایااا.
صورتمو بردم جلو و با هزاران هزار بار سرخ و سفید شدن آروم لبمو رو لپ نرمش گذاشتم ! واییی این چرا انقدر گرمه ؟ ب من چ اصن.
داغ کرده بودم . وایی همین ی کارو نکرده بودم ک کردم . گفتم باید ازش فاصله بگیرما . میمردم همون اول بهش بگم بخشیدمت؟لعنت ب من!
بعدم سریع لبمو برداشتم و ازش فاصله گرفتم و دویدم تو خونه
الله و اکبر!خدایا!پروردگارا!توبه!خودت بخیر کن!اصن بخیر چیه بابا! دیگه فایده نداره . خودت ظهور کن راحت شیم!
وجی : رومین چرا داری چرت و پرت میگی؟
راس میگی فک کنم از عوارض اون کاری ک کردمه.(حتی از گفتنشم شرمم میشه)
رفتم پیش بقیه.جایی ک در امان باشم!
دینا : رومی چرا انقد سرخ شدی ؟ تو و خجالت... چرا چشمات قرمزه ؟ گریه کردی ؟ چیشده ؟ خبریه ؟ من طاقتشو دارم . باور کن . بهم نمیاد طاقتشو داشته باشم ولی دارم . قول میدم ایندفعه زار نزنم . باشه ؟ اه خبر مرگت ی چیزی بگو دیگه .
رومینا : مگه توی گورخر اجازه میدی آرم فکشو باز کنه ؟ هیچی نشده.
ب چشمام اشاره کرد و گفت:آره جون ننت.تو میدونی چن وقت بود گریه نکرده بودی ؟ ع وقتی ک میخواستی به مریم خبر مرگش رانندگی یاد بدی ک زد گربه تو له کرد آخرم یاد نگرفت.
پارت سی و چهارم 😓 💘
اه..لعنتی چیکارم داری برو گمشو تو ک حرفاتو زدی .
پارسا : ببین...من معذرت میخوام .
هیچی نگفتم . پسره ی پررو فکر کرده با ی معذرت خواهی همه کارایی ک کرده رو میبخشم .
پارسا : رومینا...گفتم ببخشید .
جواب ندادم .
پارسا :خب...ببخشید ک زدمت . ببخشید ک باهات بد حرف زدم . بهت تهمت زدم .
سری براش از سر تاسف تکون دادم .
پارسا با دوتا دستش شونه هامو گرفت و گفت : ببین...دلخوری..باش ! عصبانی هستی...باش ! قهری...باش ! هرچی میخوای باشی باش ولی حق نداری با من حرف نزنی . فهمیدی ؟
با این حرفش انگار قند تو دلم آب کردن . وای من چم شده ؟
با عصبانیت طرفش برگشتم و داد زدم : تو هرچی ع دهنت در اومد ب من گفتی بعد انتظار داری بگم وااییی فدا سرت پارسا جونم ؟ برو بابا من مث اون دختر ولا نیستم . فهمیدی آقا پسر ؟ حالا ول کن شونمو !
خندید و گفت : نه من همچین انتظاری ندارم ازت . معلومه ک رومینای مغرور ما همچین حرفی نمیزنه . بعدم...تا بوسم نکنی ولت نمیکنم !
با عصبانیت سرش داد زدم : چییییی ؟
با خونسردی گفت : لپمو . بوس کن تا بزارم بری .
دستمو گذاشتم رو قفسه سینش و گفتم : هوووووی ولم کننن .
ولی اون خیلیی قویه و من در برابرش هیچم !
پارسا : فک کنم داداشت الانا برسه هاا . تا نرسیده بهتره اینکارو بکنی وگرنه تورو تو این حالت ببینه میکشتت !
واییی راس میگه ! حالا چ غلطی بکنم ! پسرا همشون همینن . فرصت طلب ! اه خدایاااا این چ صیغه ای بود ب ما چسبوندی .
لپشو آورد جلو و گفت : بدو . الان میرسنا .
آب دهنمو قورت دادم . ای باباااا خدایااا.
صورتمو بردم جلو و با هزاران هزار بار سرخ و سفید شدن آروم لبمو رو لپ نرمش گذاشتم ! واییی این چرا انقدر گرمه ؟ ب من چ اصن.
داغ کرده بودم . وایی همین ی کارو نکرده بودم ک کردم . گفتم باید ازش فاصله بگیرما . میمردم همون اول بهش بگم بخشیدمت؟لعنت ب من!
بعدم سریع لبمو برداشتم و ازش فاصله گرفتم و دویدم تو خونه
الله و اکبر!خدایا!پروردگارا!توبه!خودت بخیر کن!اصن بخیر چیه بابا! دیگه فایده نداره . خودت ظهور کن راحت شیم!
وجی : رومین چرا داری چرت و پرت میگی؟
راس میگی فک کنم از عوارض اون کاری ک کردمه.(حتی از گفتنشم شرمم میشه)
رفتم پیش بقیه.جایی ک در امان باشم!
دینا : رومی چرا انقد سرخ شدی ؟ تو و خجالت... چرا چشمات قرمزه ؟ گریه کردی ؟ چیشده ؟ خبریه ؟ من طاقتشو دارم . باور کن . بهم نمیاد طاقتشو داشته باشم ولی دارم . قول میدم ایندفعه زار نزنم . باشه ؟ اه خبر مرگت ی چیزی بگو دیگه .
رومینا : مگه توی گورخر اجازه میدی آرم فکشو باز کنه ؟ هیچی نشده.
ب چشمام اشاره کرد و گفت:آره جون ننت.تو میدونی چن وقت بود گریه نکرده بودی ؟ ع وقتی ک میخواستی به مریم خبر مرگش رانندگی یاد بدی ک زد گربه تو له کرد آخرم یاد نگرفت.
۲۴.۹k
۲۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.