وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس...
وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس...
پارت سیزدهم
ویو ا.ت
+این فقط میتونه کار احمقانه یونگی هی باشه داشتم فکر میکردم که در باز شد و یونگ هی اومد داخل
@به به کیم ا.ت معروف
+حرفت رو بزن
@حرفی ندارم اومدم بکشمت
+تو اومدی ؟! فعلا که من اینجام
@نمک نریز ...نظرت با یکم زجر چیه ؟!
+امتحان کن میخوای
یونگ هی یک چاقو گرفت و شروع کرد رو پاهام خط کشیدن
@مطمئن باش اگر زنده بمونی دیگه نمیتونی اجرا کنی
+زر نزن
همین که این حرف رو زدم یونگ هی موهام رو گرفت و محکم کشید
@چی گفتی ؟!
+گفتم آخخ زر نزن
@بهت رو دادم پرو شدی حالیت میکنم
یونگ هی تفنگش رو در آورد و رو شونم نشانه گزاری کرد و تیر زد
+آخخ...عو،ضی تو هی،چی نیستی
@تو پدر مادر من رو کشتی
+اون ها هم پدر مادر من رو کشتن با این کار مساوی شدیم
@هه مساوی فکر کردی....
هنوز حرف یونگ هی تمام نشده بود که در با شدت باز شد قامت یونگی و جونگکوک نمایان شد و از اونجایی که کوک بوکسور هست سریع به یونگ هی حمله کرد و با هم درگیر. شدن یونگی از این فرصت استفاده کرد و قفل من رو باز کرد داشت من رو بیرون میبرد که سریع از بغلش اومد بیرون و کوک رو کنار کشیدم و خودم با یونگ هی دعوا کردم
کوک:ا.ت
+برید بیرون ...گفتم برید
یونگی:بدون تو جایی نمیریم ا.ت
ا.ت یونگ هی رو انداخت رو زمین الان همه پسرا بودن و انگار داشتن سینمایی می دیدن
تفنگ رو در آوردم و رو چونه یونگ هی گذاشتم (به سمت مغز )
که نامجون گفت :ا.ت تو که نمیخوای بکشیش ؟!میخوای ؟!
+آره میخوام
نامی:ببین پنج تا فرصت هست که خودت رو خوب نشون بدی یک ... دو...سه ....چهار ....پنج اینکه از دشمنت بگذری و ...
هنوز حرف نامجون تمام نشده بود که ا.ت تیر رو زد
یونگی:ایول
نامی:شوگا
شوگا:خب حالا
+خب من از چهار تا دیگه پیروی میکنم
خون یونگ هی کامل رو صورت ا.ت پاشیده بود ا.ت بلند شد و رفت بیرون دید پسرا نمیان دنبالش برگشت سمتش
+نمیاین ؟!
همه:چ،چرا چرا میایم
ویو ا.ت رفتم بیرون که دیدم همه بادیگارد ها مردن و سوجون جلو در. داره سازماندهی میکنه که ...
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake
پارت سیزدهم
ویو ا.ت
+این فقط میتونه کار احمقانه یونگی هی باشه داشتم فکر میکردم که در باز شد و یونگ هی اومد داخل
@به به کیم ا.ت معروف
+حرفت رو بزن
@حرفی ندارم اومدم بکشمت
+تو اومدی ؟! فعلا که من اینجام
@نمک نریز ...نظرت با یکم زجر چیه ؟!
+امتحان کن میخوای
یونگ هی یک چاقو گرفت و شروع کرد رو پاهام خط کشیدن
@مطمئن باش اگر زنده بمونی دیگه نمیتونی اجرا کنی
+زر نزن
همین که این حرف رو زدم یونگ هی موهام رو گرفت و محکم کشید
@چی گفتی ؟!
+گفتم آخخ زر نزن
@بهت رو دادم پرو شدی حالیت میکنم
یونگ هی تفنگش رو در آورد و رو شونم نشانه گزاری کرد و تیر زد
+آخخ...عو،ضی تو هی،چی نیستی
@تو پدر مادر من رو کشتی
+اون ها هم پدر مادر من رو کشتن با این کار مساوی شدیم
@هه مساوی فکر کردی....
هنوز حرف یونگ هی تمام نشده بود که در با شدت باز شد قامت یونگی و جونگکوک نمایان شد و از اونجایی که کوک بوکسور هست سریع به یونگ هی حمله کرد و با هم درگیر. شدن یونگی از این فرصت استفاده کرد و قفل من رو باز کرد داشت من رو بیرون میبرد که سریع از بغلش اومد بیرون و کوک رو کنار کشیدم و خودم با یونگ هی دعوا کردم
کوک:ا.ت
+برید بیرون ...گفتم برید
یونگی:بدون تو جایی نمیریم ا.ت
ا.ت یونگ هی رو انداخت رو زمین الان همه پسرا بودن و انگار داشتن سینمایی می دیدن
تفنگ رو در آوردم و رو چونه یونگ هی گذاشتم (به سمت مغز )
که نامجون گفت :ا.ت تو که نمیخوای بکشیش ؟!میخوای ؟!
+آره میخوام
نامی:ببین پنج تا فرصت هست که خودت رو خوب نشون بدی یک ... دو...سه ....چهار ....پنج اینکه از دشمنت بگذری و ...
هنوز حرف نامجون تمام نشده بود که ا.ت تیر رو زد
یونگی:ایول
نامی:شوگا
شوگا:خب حالا
+خب من از چهار تا دیگه پیروی میکنم
خون یونگ هی کامل رو صورت ا.ت پاشیده بود ا.ت بلند شد و رفت بیرون دید پسرا نمیان دنبالش برگشت سمتش
+نمیاین ؟!
همه:چ،چرا چرا میایم
ویو ا.ت رفتم بیرون که دیدم همه بادیگارد ها مردن و سوجون جلو در. داره سازماندهی میکنه که ...
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake
۳.۶k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.