دریاچه عشق p11
دریاچه عشق p11
از زبان ا/ت
ا/ت : نه......... از این به بعد من میبوسمت........
لبام و گذاشتم رو لباش همینجور داشتیم ادامه
میدادیم که زنگ در خورد لبامو از لباش جدا کردم
تهیونگ : کجا؟
ا/ت : درو وا کنم
تهیونگ : الان چرا باید بیان اونم تو این موقعیت حساس
ا/ت : هیششش زشته
رفتم درد باز کنم سه این و جیمین بودن
سه این و جیمین : سلام بروبچ
تهیونگ : اگه درو هم باز نمیکردی مشکلی نداشت
با آرنج زدم به تهیونگ
ا/ت : هههههههه سلام چطورین بیاین تو
تهیونگ آروم گفت : نههههههههه
ا/ت : بله بله بله خوش اومدین
تهیونگ : خیلی خوش اومدین ولی بد موق..... اخ
با آرنج دوباره زدن بهش
تهیونگ و من رفتم رو مبل نشستیم
تهیونگ : برای چی اومدین
جیمین : وا ماهم امشب دعوتیم
تهیونگ : من مشکلی ندارم که امشب دعوتین
ولی مهمونی ساعت 7 به بعد ه الان اینجا چه غلطی
میکنی
سه این : گفتیم یکم زود بیایم
جیمین : خب خب خب خب چه خبر خوبید
رابطتون چطوره باهم کنار میای یا همو میزنید
تهیونگ زمزمه کرد : تا چند لحظه پیش هردو بود
ا/ت : اهم اهم آره خوبه ممنون
سه این : ا/ت یه لحظه با من بیا بالا
ا/ت : اوک
رفتم بالا دیدیم سه این یهو از کیفش یه شوکر در اورد
سه این : بیا اگه بهت نزدیک شد یا خواست کاری کنه
جلوش بگیرو این دکمه را........
ا/ت : سه این این کارا چیه احمق اون کاری باهام نمیکنه
تازه ما باهم کنار میایم هم من اونو دوست دارم هم اون
سه این : جدی اممممم خب به سلامتی نه تنها خواهرم
بلکه از این به بعد جاری هم میشیم ☺️☺️☺️
ا/ت : خدا وکیلی چه حالی میده بعده چند سال
سینگلی بدون دوسپسر یهو ازدواج کنی 😅😅😅
بعدش دیگه گفتم بریم پایین غذا رو گازه ممکنه بسوزه
سه این : وایسا ببینم خونه به این بزرگی چرا خدمتکار
نداره
ا/ت : داستانش طولانیه حالا بعدا برات تعریف میکنم
شب
بعد خوردن شام اومدیم یکم رو کاناپه نشستیم
مادر تهیونگ : خب چه خبر سلامتین
ا/ت : ممنون
ته مو : تهیونگ فردا یه قرار داد مهم داریم همراه ا/ت
زود بیاین شرکت
از زبان ا/ت
ا/ت : نه......... از این به بعد من میبوسمت........
لبام و گذاشتم رو لباش همینجور داشتیم ادامه
میدادیم که زنگ در خورد لبامو از لباش جدا کردم
تهیونگ : کجا؟
ا/ت : درو وا کنم
تهیونگ : الان چرا باید بیان اونم تو این موقعیت حساس
ا/ت : هیششش زشته
رفتم درد باز کنم سه این و جیمین بودن
سه این و جیمین : سلام بروبچ
تهیونگ : اگه درو هم باز نمیکردی مشکلی نداشت
با آرنج زدم به تهیونگ
ا/ت : هههههههه سلام چطورین بیاین تو
تهیونگ آروم گفت : نههههههههه
ا/ت : بله بله بله خوش اومدین
تهیونگ : خیلی خوش اومدین ولی بد موق..... اخ
با آرنج دوباره زدن بهش
تهیونگ و من رفتم رو مبل نشستیم
تهیونگ : برای چی اومدین
جیمین : وا ماهم امشب دعوتیم
تهیونگ : من مشکلی ندارم که امشب دعوتین
ولی مهمونی ساعت 7 به بعد ه الان اینجا چه غلطی
میکنی
سه این : گفتیم یکم زود بیایم
جیمین : خب خب خب خب چه خبر خوبید
رابطتون چطوره باهم کنار میای یا همو میزنید
تهیونگ زمزمه کرد : تا چند لحظه پیش هردو بود
ا/ت : اهم اهم آره خوبه ممنون
سه این : ا/ت یه لحظه با من بیا بالا
ا/ت : اوک
رفتم بالا دیدیم سه این یهو از کیفش یه شوکر در اورد
سه این : بیا اگه بهت نزدیک شد یا خواست کاری کنه
جلوش بگیرو این دکمه را........
ا/ت : سه این این کارا چیه احمق اون کاری باهام نمیکنه
تازه ما باهم کنار میایم هم من اونو دوست دارم هم اون
سه این : جدی اممممم خب به سلامتی نه تنها خواهرم
بلکه از این به بعد جاری هم میشیم ☺️☺️☺️
ا/ت : خدا وکیلی چه حالی میده بعده چند سال
سینگلی بدون دوسپسر یهو ازدواج کنی 😅😅😅
بعدش دیگه گفتم بریم پایین غذا رو گازه ممکنه بسوزه
سه این : وایسا ببینم خونه به این بزرگی چرا خدمتکار
نداره
ا/ت : داستانش طولانیه حالا بعدا برات تعریف میکنم
شب
بعد خوردن شام اومدیم یکم رو کاناپه نشستیم
مادر تهیونگ : خب چه خبر سلامتین
ا/ت : ممنون
ته مو : تهیونگ فردا یه قرار داد مهم داریم همراه ا/ت
زود بیاین شرکت
۱۵.۸k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.