پارت 6 فصل 3 منه گناهکار
پارت 6 فصل 3 منه گناهکار
متیو : انقدر تقلا نکن این فرصت نصیب هر کسی نمیشه که موهاشو مرتب کنم نفسام هر لحظه تند تر و تند تر میشد قفسه سینم به سرعت بالا و پایین میشد
متیو : انگار خیلی ترسیدی نترس چیزی نمیشه
موهامو گرفت جیغ زدم داد زدم ولی همشون داخل دهنم خفه شدن صدام به بیرون نمیرسید
نصف موهامو کوتاه کرد
متیو : خیلی خوشگل میشی وایسا
بقیشو هم کوتاه کرد اشک میریختم
دستشو برد لای موهام و کشیدش به سمت خودش جوری که سَرم رفت به سمت بالا و دیگه تا کمر روی زمین نبودم
متیو : تو اینجوری هم خیلی خوشگلی
سرشو برد تو گردنم دستشو گزاشته بود روی شونم دقیقا همون جایی که با چاقو خط خطیش کرده بود خیلی درد داشت داشتم میمردم اشکام میریختن خودمو کنار کشیدم ولی تمومش نکرد که یهو پرتم کرد اونطرف
متیو : ولی این باعث نمیشه که از تنبیهت بگذرم
اون زنجیر لعنتی رو دوباره برداشت صداش اومد و دوباره شروع کرد
جانی ویو
خیلی عجیبه صدا ا/ت نمیاد خیلی طول کشید چرا تمومش نمیکنه الان 35 دقیقه گذشته
..........
باورم نمیشه 1 ساعت گذشت ولی هنوزم تمومش نکرده نکنه بلایی سر ا/ت اومده خدایا لطفا بهم کمک کن
دیگه نمیتونستم تحمل کنم رفتم سمت در و خواستم بازش کنم ولی باز نشد چرا من متوجه قفل کردنش نشدم تا اومدم در بزنم قفل در باز شد و درو باز کرد رئیس بود عرق کرده بود دستاش خونی بودو روی صورتش قطره های خون
رئیس : به دکتر بگو بیاد
جانی : چیزیتون شده
رئیس : نباید بمیره فهمیدی تازه باید زجر بکشه به دکتر خبر بده
اینو گفت و گزاشت رفت
سریع رفتم داخل اما با صحنه ای که دیدم سر جام خشک شدم
ا/ت خونی افتاده بود گوشه اتاق لباسش کامل قرمز بود خون کفه اتاق ریخته بود باهات چیکار کردن ا/ت
سریع دوییدم سمتش
جانی : ا/ت ا/ت تروخدا چشماتو باز کن خواهش میکنم چشماتو باز کن ا/ت
اشکام میریختن خیلی وضعیتش بد بود سریع دوییدم سمت سالن جایی که تلفن بود زنگ زدم به دکتر گفت که میاد دوباره رفتم پیش ا/ت و بغلش کردم
جانی : ا/ت منو تنها نزار لطفا من بدون تو نمیتونم ما قرار بود با هم از اینجا خلاص بشینم فقط تو اینجا بودی که خیلی دوسش داشتم اگه تو بری اگه بری خیلی تنها میشی التماست میکنم
جواب نمیداد بیهوش بود نبضشو گرفتم خیلی کند میزد
جانی : ا/ت نباید تنهات میزاشتم تروخدا منو ببخش ا/ت
طولی نکشید که دکتر اومد سریع دستشو گرفتم و اوردمش تو اتاق ولی ا/تو دید سرجاش خشک شد
دکتر : اینجا چخبره
جانی : تروخدا یه کاری کن نزار بمیره لطفا التماست میکنم
دکتر : آروم باش برو بیرون
جانی : نه نه لطفا بزار بمونم
دکتر : اون گوشه وایسا
رفت سمت ا/ت نبضشو گرفت و چشمش روی شکمش قفل شد دقت کردم یه گودی که دنیای خون بود روی شکمش بود لباسشو که بالا زد معلوم شد بهش چاقو زده مرتیکه عوضی اشکام شدت گرفت
جانی : اون اون چیه
دکتر : جای چاقو لطفا برو بیرون اینطوری نمیتونم کارمو بکنم بخاطر خودشم که شده برو بیرون منتظر بمون
جانی : باشه...باشه تروخدا خوبش کن نزار بمیره لطفا
دکتر : سعیمو میکنم
رفتم بیرون و درو بستم و بهش تکیه دادم و نشستم اشکام میریختن
جانی : ا/ت تروخدا نرو تنهام نزار لطفا
با دستام صورتمو گرفتم نباید بمیره نه
.....................
2 ساعت گذشته ولی هنوز نیومده بیرون یه گوشه نشسته بودم و منتظر بودم حالم اصلا خوب نبود منتظر بودم که یهو در باز شد و دکتر اومد بیرون به سرعت پاشدم و رفتم سمتش
جانی : چیشد بگو که زنده موند بگو
متیو : انقدر تقلا نکن این فرصت نصیب هر کسی نمیشه که موهاشو مرتب کنم نفسام هر لحظه تند تر و تند تر میشد قفسه سینم به سرعت بالا و پایین میشد
متیو : انگار خیلی ترسیدی نترس چیزی نمیشه
موهامو گرفت جیغ زدم داد زدم ولی همشون داخل دهنم خفه شدن صدام به بیرون نمیرسید
نصف موهامو کوتاه کرد
متیو : خیلی خوشگل میشی وایسا
بقیشو هم کوتاه کرد اشک میریختم
دستشو برد لای موهام و کشیدش به سمت خودش جوری که سَرم رفت به سمت بالا و دیگه تا کمر روی زمین نبودم
متیو : تو اینجوری هم خیلی خوشگلی
سرشو برد تو گردنم دستشو گزاشته بود روی شونم دقیقا همون جایی که با چاقو خط خطیش کرده بود خیلی درد داشت داشتم میمردم اشکام میریختن خودمو کنار کشیدم ولی تمومش نکرد که یهو پرتم کرد اونطرف
متیو : ولی این باعث نمیشه که از تنبیهت بگذرم
اون زنجیر لعنتی رو دوباره برداشت صداش اومد و دوباره شروع کرد
جانی ویو
خیلی عجیبه صدا ا/ت نمیاد خیلی طول کشید چرا تمومش نمیکنه الان 35 دقیقه گذشته
..........
باورم نمیشه 1 ساعت گذشت ولی هنوزم تمومش نکرده نکنه بلایی سر ا/ت اومده خدایا لطفا بهم کمک کن
دیگه نمیتونستم تحمل کنم رفتم سمت در و خواستم بازش کنم ولی باز نشد چرا من متوجه قفل کردنش نشدم تا اومدم در بزنم قفل در باز شد و درو باز کرد رئیس بود عرق کرده بود دستاش خونی بودو روی صورتش قطره های خون
رئیس : به دکتر بگو بیاد
جانی : چیزیتون شده
رئیس : نباید بمیره فهمیدی تازه باید زجر بکشه به دکتر خبر بده
اینو گفت و گزاشت رفت
سریع رفتم داخل اما با صحنه ای که دیدم سر جام خشک شدم
ا/ت خونی افتاده بود گوشه اتاق لباسش کامل قرمز بود خون کفه اتاق ریخته بود باهات چیکار کردن ا/ت
سریع دوییدم سمتش
جانی : ا/ت ا/ت تروخدا چشماتو باز کن خواهش میکنم چشماتو باز کن ا/ت
اشکام میریختن خیلی وضعیتش بد بود سریع دوییدم سمت سالن جایی که تلفن بود زنگ زدم به دکتر گفت که میاد دوباره رفتم پیش ا/ت و بغلش کردم
جانی : ا/ت منو تنها نزار لطفا من بدون تو نمیتونم ما قرار بود با هم از اینجا خلاص بشینم فقط تو اینجا بودی که خیلی دوسش داشتم اگه تو بری اگه بری خیلی تنها میشی التماست میکنم
جواب نمیداد بیهوش بود نبضشو گرفتم خیلی کند میزد
جانی : ا/ت نباید تنهات میزاشتم تروخدا منو ببخش ا/ت
طولی نکشید که دکتر اومد سریع دستشو گرفتم و اوردمش تو اتاق ولی ا/تو دید سرجاش خشک شد
دکتر : اینجا چخبره
جانی : تروخدا یه کاری کن نزار بمیره لطفا التماست میکنم
دکتر : آروم باش برو بیرون
جانی : نه نه لطفا بزار بمونم
دکتر : اون گوشه وایسا
رفت سمت ا/ت نبضشو گرفت و چشمش روی شکمش قفل شد دقت کردم یه گودی که دنیای خون بود روی شکمش بود لباسشو که بالا زد معلوم شد بهش چاقو زده مرتیکه عوضی اشکام شدت گرفت
جانی : اون اون چیه
دکتر : جای چاقو لطفا برو بیرون اینطوری نمیتونم کارمو بکنم بخاطر خودشم که شده برو بیرون منتظر بمون
جانی : باشه...باشه تروخدا خوبش کن نزار بمیره لطفا
دکتر : سعیمو میکنم
رفتم بیرون و درو بستم و بهش تکیه دادم و نشستم اشکام میریختن
جانی : ا/ت تروخدا نرو تنهام نزار لطفا
با دستام صورتمو گرفتم نباید بمیره نه
.....................
2 ساعت گذشته ولی هنوز نیومده بیرون یه گوشه نشسته بودم و منتظر بودم حالم اصلا خوب نبود منتظر بودم که یهو در باز شد و دکتر اومد بیرون به سرعت پاشدم و رفتم سمتش
جانی : چیشد بگو که زنده موند بگو
۳۵.۳k
۲۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.