عاشقمباش Loveme
#عاشقم_باش #Love_me
#پارت_16
*داستان از دید آتنا*
اوفففف بالخره تموم شد به اینم میگن مصاحبه کاری? امتحان امتحان پرسش پرسش هی لباس تن اینو و اون کن تا قبول بشی اه خســـــتــــــه شــــــــدم اینو با داد گفتم آخرشم حتما قبولم نمیکــــــن اینو هم با جیغ گفتم چشمامو که از خستگی میسوختن رو مالیدم و در کمپانی رو باز کردمو رفتم بیرون الان تویه محوطش بودم نیلا و ایرین بیشعورم که منو ستیا رو بحال خودمون رها کردن بدبخت ستیا که باید بقیه رو گریم کنه واسه قبول شدن مصاحبش بازم من لباس تن اینو اون کردن بود همینطور که تو محوتش قدم میزدم چشمم به دکه ای که داخل محوطه بود افتاد هوا سرد بود و الان میچسبید که برم و یه چایی داغ بگیرم با کمی کاکائو رفتم سمت دکه همینطور که داشتم میرفتم یه پسر عوضی آشغالی پاشو دراز کرد(گِل پایی)و منم با مخ افتادم و از اونجایی که دامن پوشیده بودم زانوم به زمین ساییده شد و زخمی شد
پسرا با خنده(مال اکسو نیستن)
آ_چرا پاهاتو دراز میکنی خودتو جمع کن از این وسط
_ای وای اوخی چیزیت شد خانومی
اومدم یه جواب سوزش دار بهشون بدم که یهو یکی دستشو به طرفم دراز کرد واو به این میگن جنتلمن واقعی دستشو گرفتم و از رویه زمین بلند شدم
پسره با لبخند و لحن مهربونی گفت:
پسره_حالتون خوبه خانوم?
آ_بله ممنونم
پسره_شماهم خودتونو از اینجا جمع کنید تا کاری نکردم اخراجتون کنن
دوست پسری که پاشو دراز کرده بود به اون یکی گفت
_اوه لیو این بیون بکهیونه
_جدی میگی?
_آره بابا
_ببخشید آقایه بیون حواسمون نبود شرمنده
بک_پس چشماتونو باز کنید از این به بعد
پسرا رفتن و پسره که اسمش بکهیون بود موند
بک_بزارید پاتونو ببینم
بعد نشست رو زانوهاشو زخمم رو برنداز کرد خیلی میسوخت
بک_اوه اوه بدجور زخم شده خون میاد باید ضد عفونی کنید و باند بپیچی یا چسب زخم بزنی
آتنا_نه ممنون خوبم
ولی بعد پام تیری کشید و جیغم هوا رفت
بک_بله کاملاً معلومه
بک_بشین رویه یکی از صندلیا تا برم جعبه کمک هایه اولیه رو بیارم جایی نرو
آ_باشه
رفتمو نشستم رویه یکی از صندلیایه دکه بعد از گذشت چند دقیقه بکهیون با یه جعبه اومد
جعبه رو گذاشت رویه میزو بعد در جعبه رو باز کردو بتادین و پنبه رو برداشت و یکم بتادین ریخت ررویه پنبه
بک_ممکنه دردت بیاد
و بعدش پنبه رو کشید رویه زخمم
آ_آی آی آی آی میسوزه و بعد دست بکی رو محکم چنگ زدم
بکی_باید ضد عفونی بشه پات
منم شروع کردم غر غر و...
#پارت_16
*داستان از دید آتنا*
اوفففف بالخره تموم شد به اینم میگن مصاحبه کاری? امتحان امتحان پرسش پرسش هی لباس تن اینو و اون کن تا قبول بشی اه خســـــتــــــه شــــــــدم اینو با داد گفتم آخرشم حتما قبولم نمیکــــــن اینو هم با جیغ گفتم چشمامو که از خستگی میسوختن رو مالیدم و در کمپانی رو باز کردمو رفتم بیرون الان تویه محوطش بودم نیلا و ایرین بیشعورم که منو ستیا رو بحال خودمون رها کردن بدبخت ستیا که باید بقیه رو گریم کنه واسه قبول شدن مصاحبش بازم من لباس تن اینو اون کردن بود همینطور که تو محوتش قدم میزدم چشمم به دکه ای که داخل محوطه بود افتاد هوا سرد بود و الان میچسبید که برم و یه چایی داغ بگیرم با کمی کاکائو رفتم سمت دکه همینطور که داشتم میرفتم یه پسر عوضی آشغالی پاشو دراز کرد(گِل پایی)و منم با مخ افتادم و از اونجایی که دامن پوشیده بودم زانوم به زمین ساییده شد و زخمی شد
پسرا با خنده(مال اکسو نیستن)
آ_چرا پاهاتو دراز میکنی خودتو جمع کن از این وسط
_ای وای اوخی چیزیت شد خانومی
اومدم یه جواب سوزش دار بهشون بدم که یهو یکی دستشو به طرفم دراز کرد واو به این میگن جنتلمن واقعی دستشو گرفتم و از رویه زمین بلند شدم
پسره با لبخند و لحن مهربونی گفت:
پسره_حالتون خوبه خانوم?
آ_بله ممنونم
پسره_شماهم خودتونو از اینجا جمع کنید تا کاری نکردم اخراجتون کنن
دوست پسری که پاشو دراز کرده بود به اون یکی گفت
_اوه لیو این بیون بکهیونه
_جدی میگی?
_آره بابا
_ببخشید آقایه بیون حواسمون نبود شرمنده
بک_پس چشماتونو باز کنید از این به بعد
پسرا رفتن و پسره که اسمش بکهیون بود موند
بک_بزارید پاتونو ببینم
بعد نشست رو زانوهاشو زخمم رو برنداز کرد خیلی میسوخت
بک_اوه اوه بدجور زخم شده خون میاد باید ضد عفونی کنید و باند بپیچی یا چسب زخم بزنی
آتنا_نه ممنون خوبم
ولی بعد پام تیری کشید و جیغم هوا رفت
بک_بله کاملاً معلومه
بک_بشین رویه یکی از صندلیا تا برم جعبه کمک هایه اولیه رو بیارم جایی نرو
آ_باشه
رفتمو نشستم رویه یکی از صندلیایه دکه بعد از گذشت چند دقیقه بکهیون با یه جعبه اومد
جعبه رو گذاشت رویه میزو بعد در جعبه رو باز کردو بتادین و پنبه رو برداشت و یکم بتادین ریخت ررویه پنبه
بک_ممکنه دردت بیاد
و بعدش پنبه رو کشید رویه زخمم
آ_آی آی آی آی میسوزه و بعد دست بکی رو محکم چنگ زدم
بکی_باید ضد عفونی بشه پات
منم شروع کردم غر غر و...
- ۲.۲k
- ۲۳ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط