Part39
Part39
+لعنتیییی...داغون تر از مننننن???
×ا/ت…
+ا/ت مرددددد… گمشوووو..
×اینطور که فکر میکنی نیست ..من کاری ..
+به حدی این جمله رو گفتم که حالم ازش بهم میخورههههه… برام مهم نیست… دیگه میخوام زندگی کنم
×گفتم ولت نمیکنم
+کردیییییییییییی… لعنتیییی کردیییییی.. ولم کردیییییییی
×چرا بهم حق نمیدییییییییییی?
+چوووون حالم ازت بهم میخورهههههه
اس ار : برو بیرون ..لطفا اون حالش خوب نیست ..برین بیرون
~هیییس اروم باش ا/ت
+دیگه نمیخوامش… من نتونستم از قلبم بیرونش کنم ..کل قلبمو انداختم دوور ..دیگه نمیخوامششش
-باشه باشه یکم اروممم باش
پسرا رفتن بیرون
((جونگ کوک ))
اون عوضی کجاست ..
جیهوپ : پسر اروم… خودش میدونه گند زده… به خودت مسلط باش الان زمانش نیست
×هیونگ من ا/ت رو از دست دادم
ته ته : به دستش بیار… دوباره
جیمین : پسر تو که میدونی اون دلش با توعه پس از چی میترسی ..کم نیار کوکی… نه اون الان به معنی اره ست… مطمئنم داره تو دلش التماس میکنه که دوباره نری… این بار بمون… این بار گوش کن… اگه نخواست گوش بده تو حرف بزن
نامجون : زود باش رفیق عاشق من بیا بریم کمپانی… باید مخ رئیسو بزنیم… باید ا/ت رو برگردونیم کمپانی ..
سری تکون دادیم و رفتیم کمپانی
&خب پس یعنی الان حالش کاملا خوب شده?
×رئیس باید میگفتین… باید میگفتین ا/ت رفته تو کما
&خود دخترا خواستن…
نامجون : رئیس الان… ا/ت… دیگه نمیتونه برگرده ??یعنی… دیگه عضوی از کمپانی نیست ?
&اگه خودش بخواد چرا که نه… اون دختر هر زمان که بخواد من اونو وارد گروهش میکنم… اما بعد اون همه سختی ای که کشید شاید نخواد
×
+لعنتیییی...داغون تر از مننننن???
×ا/ت…
+ا/ت مرددددد… گمشوووو..
×اینطور که فکر میکنی نیست ..من کاری ..
+به حدی این جمله رو گفتم که حالم ازش بهم میخورههههه… برام مهم نیست… دیگه میخوام زندگی کنم
×گفتم ولت نمیکنم
+کردیییییییییییی… لعنتیییی کردیییییی.. ولم کردیییییییی
×چرا بهم حق نمیدییییییییییی?
+چوووون حالم ازت بهم میخورهههههه
اس ار : برو بیرون ..لطفا اون حالش خوب نیست ..برین بیرون
~هیییس اروم باش ا/ت
+دیگه نمیخوامش… من نتونستم از قلبم بیرونش کنم ..کل قلبمو انداختم دوور ..دیگه نمیخوامششش
-باشه باشه یکم اروممم باش
پسرا رفتن بیرون
((جونگ کوک ))
اون عوضی کجاست ..
جیهوپ : پسر اروم… خودش میدونه گند زده… به خودت مسلط باش الان زمانش نیست
×هیونگ من ا/ت رو از دست دادم
ته ته : به دستش بیار… دوباره
جیمین : پسر تو که میدونی اون دلش با توعه پس از چی میترسی ..کم نیار کوکی… نه اون الان به معنی اره ست… مطمئنم داره تو دلش التماس میکنه که دوباره نری… این بار بمون… این بار گوش کن… اگه نخواست گوش بده تو حرف بزن
نامجون : زود باش رفیق عاشق من بیا بریم کمپانی… باید مخ رئیسو بزنیم… باید ا/ت رو برگردونیم کمپانی ..
سری تکون دادیم و رفتیم کمپانی
&خب پس یعنی الان حالش کاملا خوب شده?
×رئیس باید میگفتین… باید میگفتین ا/ت رفته تو کما
&خود دخترا خواستن…
نامجون : رئیس الان… ا/ت… دیگه نمیتونه برگرده ??یعنی… دیگه عضوی از کمپانی نیست ?
&اگه خودش بخواد چرا که نه… اون دختر هر زمان که بخواد من اونو وارد گروهش میکنم… اما بعد اون همه سختی ای که کشید شاید نخواد
×
۱۲.۹k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.