پارت ۱۲ عشق در نفرت
از دید ا/ت
رفتم و تو اتاق رو تخت دراز کشید فکر کنم حدود ۱ ساعت کامل بود داشتم گریه میکردم که یهو کوک اومد تو اتاقم
کوک:خانمی بلند شو برای شب مهمونی داریم پاشو این لباسو بپوش (عکسشو میزارم)
من:هق نه هق
خانمی پاشو بپوش وقرنه خودم ابن کارو میکنم پاشوووو ابنو گفتو رفت بیرون از پشت در گفت ۱۰ دقیقه دیگه اماده باش رفتم تو حموم یه دوش گرفتمو اومدم بیرون و یه ارایش مجلسی کردمو رفتم بیرون کوک پست در بود دستمورفتو رفتیم پایین رو اخرسن پله بودیم که کوک گفت
خانمی نوشیدنی میل داری
من :نه
کوک:گارسوننننننن
گارسون بله قربان
کوک :نوشیدنی هارو بده
گارسون میخواست یه لیوان بده که کوک گفت مگه نشنیدی چی گفتم گفتم نوشسدنی هارو بده
گارسون سینی رو داد دست کوک و کوک اونو داد به من کوک :خانمی برای مهمون نوشیدنی نمی دی
من:اما......
کوک:مهمونا منتظرن
رفتم و به همشون نوشیدنی دادم اما به آخرین نفر که رسیدم گفت : چرا باید خانمی مثل تو با اقای جعون ازدواج کنه
من:گمشو کصافت
اقا:یه شب رو به ما اختصاص بده
اومد جلو دستشو از فکم تا روی سینم کشید مبخواست به باسنم دست بزنه که کوک اومدو یه مشت جانانه بهش زدو منو هول داد پشتش داد زد :چطور جرعت کردی به خانمی من دست بزنی هاااااا .......نگهباننننننن بیاین این مرتیکه دیوثو از جلو چشمم برش دارین تا یه بلایی سرش نیوردم نگهبانا اومدنو او مردو گشون کشون بردنش بیرون کوک دسته منو گرفتو بردم تو اتاق و هولم داد رو تخت و با داد گفت :چرا گذاشتی بهت دست بزنه هانننننن دختره ی هرزه
من:هق من هق هرزه نیستم هق
خیلی بد گریه میکردم که کوک اومدو کنارم نشست بغلم کرو با دستاش موهامو نوازش می کرد منم اونقدر گریه کردم که خوابم برد
صبح وقتی از خواب پاشدم دیدم تو بغل کوک هستم
من:یاااااا تو اینجا چیکار میکنی
کوک:(نیشخند) انگار یادت نمیاد دیشب بغلم خوابت برد منم حال نداشتم اینجا خوابیدم
من:اهان بخواطر دیشب ممنون
کوک:ببین دیشب بخواطر عشقو عاشقی یا هر کوفت و زهرماری هست بغلت نکردم بخواطر این بغلت کردم که از گریه دغ نکنی چون میخوام زجر کشیدن خانمیم رو ببینم
من:تو....تو یه عوضی به تمام معنایی برو بیرون از اتاقم
از دید کوک
رفتم تو اتاق کارم نشستم رو صندلی به اتفاق دیشب فکر میکردم صبر کن ببینم من چرا اونو از دست اون دیوث نجات دادم اه این حسا منو دیوونه میکنه چرا آخه چراااااا
نکنه نکنه عاشقش شدم نه نه کوک عشق چیز واقعی نیست عشق یه درد بزرگو یه زخم بزرگیع که هیچ وقت خوب نمیشه
بوس تا پارت بعد 😘😘
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
رفتم و تو اتاق رو تخت دراز کشید فکر کنم حدود ۱ ساعت کامل بود داشتم گریه میکردم که یهو کوک اومد تو اتاقم
کوک:خانمی بلند شو برای شب مهمونی داریم پاشو این لباسو بپوش (عکسشو میزارم)
من:هق نه هق
خانمی پاشو بپوش وقرنه خودم ابن کارو میکنم پاشوووو ابنو گفتو رفت بیرون از پشت در گفت ۱۰ دقیقه دیگه اماده باش رفتم تو حموم یه دوش گرفتمو اومدم بیرون و یه ارایش مجلسی کردمو رفتم بیرون کوک پست در بود دستمورفتو رفتیم پایین رو اخرسن پله بودیم که کوک گفت
خانمی نوشیدنی میل داری
من :نه
کوک:گارسوننننننن
گارسون بله قربان
کوک :نوشیدنی هارو بده
گارسون میخواست یه لیوان بده که کوک گفت مگه نشنیدی چی گفتم گفتم نوشسدنی هارو بده
گارسون سینی رو داد دست کوک و کوک اونو داد به من کوک :خانمی برای مهمون نوشیدنی نمی دی
من:اما......
کوک:مهمونا منتظرن
رفتم و به همشون نوشیدنی دادم اما به آخرین نفر که رسیدم گفت : چرا باید خانمی مثل تو با اقای جعون ازدواج کنه
من:گمشو کصافت
اقا:یه شب رو به ما اختصاص بده
اومد جلو دستشو از فکم تا روی سینم کشید مبخواست به باسنم دست بزنه که کوک اومدو یه مشت جانانه بهش زدو منو هول داد پشتش داد زد :چطور جرعت کردی به خانمی من دست بزنی هاااااا .......نگهباننننننن بیاین این مرتیکه دیوثو از جلو چشمم برش دارین تا یه بلایی سرش نیوردم نگهبانا اومدنو او مردو گشون کشون بردنش بیرون کوک دسته منو گرفتو بردم تو اتاق و هولم داد رو تخت و با داد گفت :چرا گذاشتی بهت دست بزنه هانننننن دختره ی هرزه
من:هق من هق هرزه نیستم هق
خیلی بد گریه میکردم که کوک اومدو کنارم نشست بغلم کرو با دستاش موهامو نوازش می کرد منم اونقدر گریه کردم که خوابم برد
صبح وقتی از خواب پاشدم دیدم تو بغل کوک هستم
من:یاااااا تو اینجا چیکار میکنی
کوک:(نیشخند) انگار یادت نمیاد دیشب بغلم خوابت برد منم حال نداشتم اینجا خوابیدم
من:اهان بخواطر دیشب ممنون
کوک:ببین دیشب بخواطر عشقو عاشقی یا هر کوفت و زهرماری هست بغلت نکردم بخواطر این بغلت کردم که از گریه دغ نکنی چون میخوام زجر کشیدن خانمیم رو ببینم
من:تو....تو یه عوضی به تمام معنایی برو بیرون از اتاقم
از دید کوک
رفتم تو اتاق کارم نشستم رو صندلی به اتفاق دیشب فکر میکردم صبر کن ببینم من چرا اونو از دست اون دیوث نجات دادم اه این حسا منو دیوونه میکنه چرا آخه چراااااا
نکنه نکنه عاشقش شدم نه نه کوک عشق چیز واقعی نیست عشق یه درد بزرگو یه زخم بزرگیع که هیچ وقت خوب نمیشه
بوس تا پارت بعد 😘😘
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۳۵.۷k
۰۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.