غرق فکر تو تراس نشسته بودم

غرقِ فکـر تو تراس نشسته بودم...
به خودم قول داده بودم
که دیگه بهت فکرنکنم،
اما انگارباید
همیشه یه چیزی باشه که حالمو بـد کنه...
باید یه چیزی باشه که منو یاد تو بندازه...
روزی هزار بار با دلم حرف میزنم
که دیگه تـورو نخواد اما...
اونم به تو رفته
لجبازه بی منطق و یه دنده...
کاش تو موندنم یکم لجباز بودی....
کاش...
بیچاره دل زودباور من....
چقدر براش مقدس بودی...
حتی الانم اگه بهش یه وعده کوچیک بدی که برمیگردی
بازم میشینه منتظرت
دله دیگه
اگه منطق داشت
که با اینهمه نبودنت،
بالاخـره یه جـوری کنار میومد...
هنوز منتظر اومدنته‌...
دلِ دیگه
منطق نداره
حرف حالیش نیست...

#مائده_زمان
دیدگاه ها (۱)

روبرویم نشست و گفت...توانستی فراموشم کنی؟حق به جانب گفتم کام...

_ : فکر می‌کنی برای یه مردی مثل من و یه زنی مثل تو چقدر احتم...

با او چه نسبتی داری؟نه می بینمَشنه جوابِ تلفن هایم را می دهد...

تو را بخدا هوای ما احساسی را بیشتر داشته باشید..ما زود دل می...

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p8

سلامممهمینطور که اینو میخونین،احتمالا فهمیدین من دیگه تو ویس...

پارت ۲بابام از شدت عصبانیت سرخ شده بود و طوری نگام میکرد که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط