گیسو کمند part:42
گیسو کمند #part:42
وایی خدا بدبخت شدم رفت سرعتم زیاد بود اما اصلن بعضی جاها نمیتونستم خودمو کنترل کنم اخه لعنتی ت از کجا پیدات شد -اهایی دختر مگ بات نیسم وایساااا ؟الووو واسه چی داری فرار میکنی 'وایسا کارت دارم
قلبم ت دهنم بودو بسختی از لای درختای کاج و بلوط و سنگ های ریزو درشتش رد میشدم ک هول دادنم پرت شدم وسط جنگلو افتاد روم قفسه سینم از شدت ترسو استرس بالا پایین میشد النا بود قلبم بیاد بیرون با ترس با بهت داشتم نگاش میکردم چشامو از چشای نافذش دزدیم و تقلا کردم اما دست بردار نبود -داشتی کجا فرار میکردی ¿اصلن مگ اینجا چیکار میکنی با پروییو پرتش کردم اون طرف و و گفتم :اصلن ب شماا چه اخه ب شما چه مگ وکیل وسیه من شماین ؟چرا راحتم نمیزارین
هاا بلند شدم و خودمو تکون دادم یکم ت جاش وایسادو و ی قدم بم نزدیک شد واقعن حس بدی ادم میگیره ک ی نفر انقدر ازش قد بلند تره سرمو بالا گرفم و زل زدم ت چشاش ک بجز بیروحی و ی پرده سرد دیده نمیشد فکش منقبض شده بود گفتم الاناس منو بزنه از شانس .وهم بازوی زخمیمو محکم گرفت و فشار دادو گفت:ببین بیبی ت برام ی جوجه ام نیسی میفهمی
برام شاخ و شونه میکشی کسی تا حالا با من اینجوری صحبت نکردع ی دختر دبیرستانی برام ادا بیاد ...نفسم از درد رفته بودو مجال جیغ کشیدن نداشتم بیرحم عوضی ک بالاخره بخیه ها پاره شدو جیغ کشیدم ک پرنده ها از درخت ها پریدن واقعن درد داشتم خسته بودم کلمه خسته خعلی حس هارو منتقل میکنه اگ بهش توجه بشه
اشکام بدون مهار شدن و جلو گیری ریختن با فریادش هوش از سرم رفت:ببند ببند ببند دهنتو
و ولم کرد دستمو جلو دهنم گرفتمو ب بازویی ک ناکار شده بود حیره بودم +پست وحشی ...عوضی بیش نیسی میفهمی برو گمشو
و سرم گیج رف و دستمو ب درخت گرفتمو و نشستم رو تکیه سنگی و با حرص اشکای سمجمو پس زدم و کت چرمو از تنم کندم و اتداختم وسط جنگل ک با صدای نگران پیر مرده سرمو بالا اوردم ؛وایی دخترم ت حالت خوبه
اخمام ت هم بود و علیسان مات زده داشت نگام میکرد پیرمردع با سرزنش نگاهی بسمت علیسان انداختو زود امد زیر بازومو گرفت و گفت؛علیسان ت این کارو کردی ؟دردم یادم رف این پیرمردع علیسانو از کجا میشناخت علیسان دسپاچه شدو گفت :من واقعن متاسفم و نفهمیدم کنترلمو از دست دادم عصبی و کلافه بود با کمک این پیرمردع از کنارش رد شدیم ک از چشم غره من بی بهره نمود +حداقل اگه شد ب ی پرستارو دکتری خبر بده تا گندتو درست کنه حس خوبی ب این پیرمردع داشتم فک کنم علیسان ازش حساب میبرد
کامنت یادتون نره با تشکر*
وایی خدا بدبخت شدم رفت سرعتم زیاد بود اما اصلن بعضی جاها نمیتونستم خودمو کنترل کنم اخه لعنتی ت از کجا پیدات شد -اهایی دختر مگ بات نیسم وایساااا ؟الووو واسه چی داری فرار میکنی 'وایسا کارت دارم
قلبم ت دهنم بودو بسختی از لای درختای کاج و بلوط و سنگ های ریزو درشتش رد میشدم ک هول دادنم پرت شدم وسط جنگلو افتاد روم قفسه سینم از شدت ترسو استرس بالا پایین میشد النا بود قلبم بیاد بیرون با ترس با بهت داشتم نگاش میکردم چشامو از چشای نافذش دزدیم و تقلا کردم اما دست بردار نبود -داشتی کجا فرار میکردی ¿اصلن مگ اینجا چیکار میکنی با پروییو پرتش کردم اون طرف و و گفتم :اصلن ب شماا چه اخه ب شما چه مگ وکیل وسیه من شماین ؟چرا راحتم نمیزارین
هاا بلند شدم و خودمو تکون دادم یکم ت جاش وایسادو و ی قدم بم نزدیک شد واقعن حس بدی ادم میگیره ک ی نفر انقدر ازش قد بلند تره سرمو بالا گرفم و زل زدم ت چشاش ک بجز بیروحی و ی پرده سرد دیده نمیشد فکش منقبض شده بود گفتم الاناس منو بزنه از شانس .وهم بازوی زخمیمو محکم گرفت و فشار دادو گفت:ببین بیبی ت برام ی جوجه ام نیسی میفهمی
برام شاخ و شونه میکشی کسی تا حالا با من اینجوری صحبت نکردع ی دختر دبیرستانی برام ادا بیاد ...نفسم از درد رفته بودو مجال جیغ کشیدن نداشتم بیرحم عوضی ک بالاخره بخیه ها پاره شدو جیغ کشیدم ک پرنده ها از درخت ها پریدن واقعن درد داشتم خسته بودم کلمه خسته خعلی حس هارو منتقل میکنه اگ بهش توجه بشه
اشکام بدون مهار شدن و جلو گیری ریختن با فریادش هوش از سرم رفت:ببند ببند ببند دهنتو
و ولم کرد دستمو جلو دهنم گرفتمو ب بازویی ک ناکار شده بود حیره بودم +پست وحشی ...عوضی بیش نیسی میفهمی برو گمشو
و سرم گیج رف و دستمو ب درخت گرفتمو و نشستم رو تکیه سنگی و با حرص اشکای سمجمو پس زدم و کت چرمو از تنم کندم و اتداختم وسط جنگل ک با صدای نگران پیر مرده سرمو بالا اوردم ؛وایی دخترم ت حالت خوبه
اخمام ت هم بود و علیسان مات زده داشت نگام میکرد پیرمردع با سرزنش نگاهی بسمت علیسان انداختو زود امد زیر بازومو گرفت و گفت؛علیسان ت این کارو کردی ؟دردم یادم رف این پیرمردع علیسانو از کجا میشناخت علیسان دسپاچه شدو گفت :من واقعن متاسفم و نفهمیدم کنترلمو از دست دادم عصبی و کلافه بود با کمک این پیرمردع از کنارش رد شدیم ک از چشم غره من بی بهره نمود +حداقل اگه شد ب ی پرستارو دکتری خبر بده تا گندتو درست کنه حس خوبی ب این پیرمردع داشتم فک کنم علیسان ازش حساب میبرد
کامنت یادتون نره با تشکر*
۱۲.۴k
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.