گیسوکمند part:41
گیسوکمند #part:41
نمدونم کی چشام بسته شد چون قدری بیحالو سست بود بدنم ک نفهمیدع بودم با سردرد بدی بلند شدم پیشونیم نبض میزد فک کنم رگ پیشونیم برجسته شده بود چون مغزم میترکید ناله ای کردم و نیم خیز شدم خدا لعنتتون کنه
چشمم ب روی میز افتاد ی صبحونه ساده با و یک لیوان ابو قرص بود زود ورشون داشتم و قرصو خوردم راست شدم و کامل غذای جلومو خوردم خیلی وخت بود ک اینجوری غذا نخورده بودم
تازع متوجه این شدم ک پیرمرده تو کلبه نبود
متعجب ب اطراف نگاه کردم بیخیال بسمت ایینه کوچیک رو دیوار رفتم وای چیشدم زیر چشام گود افتاده بودو شبیه گچ شده بودم موهامو باز کردم یکم هوا بخوره و دوباره از بالا بستمشون
و کفش های بوت زرد جلویه درم برداشتم پوشیدم اینا مال کی بوده هرکی خیلی مدیون این پیرمرد شدم
منتظر موندم نیومدم هوا سرد بود و منم فقدی پلیور طوسی تنم بود رفتم ت کلبه ت لباسا ی کت چرم پیدا کردم ک پسرونه بود و اسپرت
ووپوشیدم بوی خوبی میداد کلاه پیر مردرم کردم ت سرم زخمم عفونت نکنه
بالاخره رضایت دادم برم بیرون واقعن سرم درد میکرد
فک کنم اصلن قرصا اثری نداشت
و اخه من کجا برم من اینجاهارو نمیشمناسم بسمت جاده راه افتادم ک با ترمز یهویی پاترول طوسی جلو پاهام کمی ب عقب متمایل شدم و هینییی کشیدم و شوک بعدی با پیاده شدن ی پسر بهم وارد شد ی پسر قد بلند خیلی و باپالتویی مشکی و بوت هایی سیاه و ی پیراهن یقه اسکی و عینک افتابی ک معلوم نبود اخه مرد حسابی افتاب کجاست اما عجیب اشنا میزد ک با صدای بلندی گفت؛توووو و عینکشو زد رو موهاش چشام تا این حد گوشاد نمیشد ک شد علیساننن علیسان ن ن نباید اینجا باشم و دویدم بسمت جنگل ک صدای قدماشو و صدا زدناشو میشنیدم وای خدایا
نمدونم کی چشام بسته شد چون قدری بیحالو سست بود بدنم ک نفهمیدع بودم با سردرد بدی بلند شدم پیشونیم نبض میزد فک کنم رگ پیشونیم برجسته شده بود چون مغزم میترکید ناله ای کردم و نیم خیز شدم خدا لعنتتون کنه
چشمم ب روی میز افتاد ی صبحونه ساده با و یک لیوان ابو قرص بود زود ورشون داشتم و قرصو خوردم راست شدم و کامل غذای جلومو خوردم خیلی وخت بود ک اینجوری غذا نخورده بودم
تازع متوجه این شدم ک پیرمرده تو کلبه نبود
متعجب ب اطراف نگاه کردم بیخیال بسمت ایینه کوچیک رو دیوار رفتم وای چیشدم زیر چشام گود افتاده بودو شبیه گچ شده بودم موهامو باز کردم یکم هوا بخوره و دوباره از بالا بستمشون
و کفش های بوت زرد جلویه درم برداشتم پوشیدم اینا مال کی بوده هرکی خیلی مدیون این پیرمرد شدم
منتظر موندم نیومدم هوا سرد بود و منم فقدی پلیور طوسی تنم بود رفتم ت کلبه ت لباسا ی کت چرم پیدا کردم ک پسرونه بود و اسپرت
ووپوشیدم بوی خوبی میداد کلاه پیر مردرم کردم ت سرم زخمم عفونت نکنه
بالاخره رضایت دادم برم بیرون واقعن سرم درد میکرد
فک کنم اصلن قرصا اثری نداشت
و اخه من کجا برم من اینجاهارو نمیشمناسم بسمت جاده راه افتادم ک با ترمز یهویی پاترول طوسی جلو پاهام کمی ب عقب متمایل شدم و هینییی کشیدم و شوک بعدی با پیاده شدن ی پسر بهم وارد شد ی پسر قد بلند خیلی و باپالتویی مشکی و بوت هایی سیاه و ی پیراهن یقه اسکی و عینک افتابی ک معلوم نبود اخه مرد حسابی افتاب کجاست اما عجیب اشنا میزد ک با صدای بلندی گفت؛توووو و عینکشو زد رو موهاش چشام تا این حد گوشاد نمیشد ک شد علیساننن علیسان ن ن نباید اینجا باشم و دویدم بسمت جنگل ک صدای قدماشو و صدا زدناشو میشنیدم وای خدایا
۱۳.۹k
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.