اندوه کدام یک سنگین تر است؟ دوباره دیدن کسی که سالهاست بر
اندوه کدام یک سنگینتر است؟ دوباره دیدن کسی که سالهاست برایش دلتنگی، و تقلایی مهیب برای آشکارنشدن بیتابی پرندههای قلبت که سر به قفس میکوبند، یا هرگز دوباره ندیدنش و یک عمر با دقت به رهگذران نگاهکردن به آرزوی بیهودهی کوچکشدن دنیا؟
اندوه کدام یک سنگینتر است؟ کسی را به دست آوردن، مقیم دلش شدن، درک چشم بستن دلربایش وقت بوسهای طولانی، مکاشفه در نرمانرم تنش، زیستن در حس عمیق خواستن و بعد از دست دادن، یا هرگز به دست نیاوردن و در زمین خشک حسرت دفن شدن؟
اندوه کدام یک از ما سنگینتر بود در آن قرار بیوقت؟ من که داشتم به تمام دنیا نگاه میکردم که خلاصه شدهبود در زیباشدن پیراهن سفید زشتم از شفای مجاورت با اندام برهنهی باشکوه تو؟ یا تو که با حزن مخصوص بازندهها به من نگاه میکردی که دست از خواستنش برداشتهبودی از بس که خسته بود؟ آنکه باید طلب بخشش کند کدام ماییم؟ تو و انتخاب رفتن و فراموشی، یا من و ماندن در جزیرهی امن و زشت دوری و دوستی؟
گفته بودم برایت که رنج صورتهای مختلفی دارد، و خوشبختانه تقریبا به مساوات تقسیم میشود. مثل تو، که مرا نخواستی و بعد اندوه خواستهنشدنت را برایم از سرزمین تنهاییت سوغاتی آوردی تا قصهی شب بیخوابی من باشی. میبینی؟ تمام کلمات هنوز درباره توست، و پیراهن سفید هنوز منتظر مانده، گرچه میداند قرار نیست برگردی. تو زخم عزیز منی، زخم کاری عمیق من. و من به زخم خودم معتادم. بله، خواستهنشدن شکل اندوهگینی از انقراض است.
اندوه کدام یک سنگینتر است؟ کسی را به دست آوردن، مقیم دلش شدن، درک چشم بستن دلربایش وقت بوسهای طولانی، مکاشفه در نرمانرم تنش، زیستن در حس عمیق خواستن و بعد از دست دادن، یا هرگز به دست نیاوردن و در زمین خشک حسرت دفن شدن؟
اندوه کدام یک از ما سنگینتر بود در آن قرار بیوقت؟ من که داشتم به تمام دنیا نگاه میکردم که خلاصه شدهبود در زیباشدن پیراهن سفید زشتم از شفای مجاورت با اندام برهنهی باشکوه تو؟ یا تو که با حزن مخصوص بازندهها به من نگاه میکردی که دست از خواستنش برداشتهبودی از بس که خسته بود؟ آنکه باید طلب بخشش کند کدام ماییم؟ تو و انتخاب رفتن و فراموشی، یا من و ماندن در جزیرهی امن و زشت دوری و دوستی؟
گفته بودم برایت که رنج صورتهای مختلفی دارد، و خوشبختانه تقریبا به مساوات تقسیم میشود. مثل تو، که مرا نخواستی و بعد اندوه خواستهنشدنت را برایم از سرزمین تنهاییت سوغاتی آوردی تا قصهی شب بیخوابی من باشی. میبینی؟ تمام کلمات هنوز درباره توست، و پیراهن سفید هنوز منتظر مانده، گرچه میداند قرار نیست برگردی. تو زخم عزیز منی، زخم کاری عمیق من. و من به زخم خودم معتادم. بله، خواستهنشدن شکل اندوهگینی از انقراض است.
۱۶۴.۳k
۲۶ مهر ۱۴۰۰