تا نهان سازم از تو بار دگر

تا نهان سازم از تو بار دگر
راز این خاطر پریشان را
می کشم بر نگاه ناز آلود
نرم و سنگین حجاب مژگان را

دل گرفتار خواهش جانسوز
از خدا راه چاره می جویم
پارساوار در برابر تو
سخن از زهد و توبه می گویم

آه هرگز گمان مبر که دلم
با زبانم رفیق و همراه است
هر چه گفتم دروغ بود، دروغ
کی ترا گفتم آنچه دلخواه است

تو برایم ترانه می خوانی
سخنت جذبه ای نهان دارد
گوئیا خوابم و ترانه تو
از جهانی دگر نشان دارد

شاید این را شنیده ای که زنان
در دل «آری» و «نه» به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند

آه، من هم زنم، زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال

فروغ فرخزاد
دیدگاه ها (۲)

«کافه نادری»توی‌ کافه‌ نادری‌، کنج‌ِ همون‌ میزِ بلوط‌،دوتا ص...

دوست دارم نگات کنم تا که بی حال بشمتو ازم دل ببری منم اغفال ...

گر عشقتنها اگر عشقطعم خود را دوباره در من منتشر کندبی بهاری ...

بهاراز نامه‌های عاشقانه‌ی من و تو شکل می گیرد«دوستت دارم»و پ...

آمده‌ای که راز من بر همگان بیان کنی🌸و آن شه بی‌نشانه را جلوه...

چند پارتی (درخاستی)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط