یه ده سالی مجبورشدم تو عروسی فامیل

یه ده سالی مجبورشدم تو عروسی فامیل،
خاله وعمه هاموتحمل کنم ...
که میزدن پشتم وباخنده میگفتن :
بعدی نوبت توئه ...!
منم توی عزاداریها همین کاروباهاشون کردم،
تادست از سرم برداشتن ...!

#وودی_آلن
دیدگاه ها (۲)

ذوق مرگ 😍 ❤ 🌹 اینطوری ذوق مرگ شید به حق علی ...

فرانسه قهوه هایش معروف است وهندوستان عاشقانه هایش !همین است ...

کجایی ای زِ جان خوشتر شبت خوش باد ...!من رفتم ...#عراقی

از تو تنها وصف دیدارت نصیب ما شدهبرف تجریش است و سوزش می رسد...

زیر باران سئول [پارت 1]

شوهر دو روزه. پارت۶۳

#عشق _جنایت🔪پارت 44 میا:برو به بچه یاد بده..... جینو:اوک بای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط