Part7 (همه چیز اتفاقی بود)
صبح روز بعد از خواب بیدار شد،با اینکه هنوزم از ته دلش این ازدواج رو نمیخواست ولی دیگه به چیزی فکر نکرد. امروز همه چی تعطیل بود.نه هوسوک و جونگ کوک میرفتن کلینیک،نه پدراشون به کمپانی و نه هیون جو به هیچ کلاسی،مادراشون هم آزاد بودن......به خاطر عروسی و مراسم.
صبحانشو خورد و بعد سمت آرایشگاه راهی شدن.
خیلی زود آرایشگر دست به کار شد اول از همه روی صورت هیون جو یه میکاپ لایت انجام داد و بعد هم یه شینیون جذاب روی موهای بلند و لختش و حالا مرحله آخر....رفت و لباس عروسش رو پوشید.
پرش زمانی به طبقه پایین:(گریم جونگ کوک)
بعد از اینکه استایلیست موهاشو درست کرد رفت و یه کت شلوار مشکی با پیرهن زیرش و کراوات پوشید.یه جفت کفش براق و در آخر هم یه ادکلن....حالا باید منتظر میمون تا هیون جو پایین بیاد.
هیون جو ویو:بعد از اینکه کفشامو پوشیدم از پله ها پایین اومدم و دیدم جونگ کوک با دسته گلی که تو دستشه منتظرمه.....راستش با اون استایل عالی شده بود
جونگ کوک ویو: چند ثانیه روی مبل نشستم که صدای کفشاشو شنیدم...با این لباس و میکاپ خیلی برازنده و زیبا شده بود.معطل نکردم و دسته گل رو بهش دادم
جونگ کوک:خیلی ناز شدی کویین.....بیا بگیرش
هیون جو:جدا..ممنون.تو هم همینطور.
جونگ کوک:پس بریم سوار ماشین شیم که منتظرمونن.
توی سالن همه منتظر بودن.هوسوک و پدر و مادرهاشون.....همه منتظر بودن تا برسن....
بعد چند دقیقه جونگ کوک از ماشین پیاده شد و در رو براش باز کرد...دستش رو گرفت و دوتایی وارد سالن شدن......
ادامه دارد.......
صبحانشو خورد و بعد سمت آرایشگاه راهی شدن.
خیلی زود آرایشگر دست به کار شد اول از همه روی صورت هیون جو یه میکاپ لایت انجام داد و بعد هم یه شینیون جذاب روی موهای بلند و لختش و حالا مرحله آخر....رفت و لباس عروسش رو پوشید.
پرش زمانی به طبقه پایین:(گریم جونگ کوک)
بعد از اینکه استایلیست موهاشو درست کرد رفت و یه کت شلوار مشکی با پیرهن زیرش و کراوات پوشید.یه جفت کفش براق و در آخر هم یه ادکلن....حالا باید منتظر میمون تا هیون جو پایین بیاد.
هیون جو ویو:بعد از اینکه کفشامو پوشیدم از پله ها پایین اومدم و دیدم جونگ کوک با دسته گلی که تو دستشه منتظرمه.....راستش با اون استایل عالی شده بود
جونگ کوک ویو: چند ثانیه روی مبل نشستم که صدای کفشاشو شنیدم...با این لباس و میکاپ خیلی برازنده و زیبا شده بود.معطل نکردم و دسته گل رو بهش دادم
جونگ کوک:خیلی ناز شدی کویین.....بیا بگیرش
هیون جو:جدا..ممنون.تو هم همینطور.
جونگ کوک:پس بریم سوار ماشین شیم که منتظرمونن.
توی سالن همه منتظر بودن.هوسوک و پدر و مادرهاشون.....همه منتظر بودن تا برسن....
بعد چند دقیقه جونگ کوک از ماشین پیاده شد و در رو براش باز کرد...دستش رو گرفت و دوتایی وارد سالن شدن......
ادامه دارد.......
۲.۱k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.