می خواستم صنوبری باشم در حیاط سبز خانه ات، که زیبایی را ب
میخواستم صنوبری باشم در حیاط سبز خانه ات، که زیبایی را بلند بلند فریاد بزنم.
میخواستم چناری باشم ایستاده در دنج ترین نقطه ی حیاط که خستگی ات را یک تنه کمتر کنم.
میخواستم بیدی باشم قد بر افراشته در سکوت کنج باغچه که با نگاه تو، با صدای تو، با عبور گام های تو مجنون تر شوم.
میخواستم اما فراموش کرده بودم که پاییز برای همه درخت ها نمیتواند خیال های سبز در سر داشته باشد.
و حالا سرو نام دیگر من است.
پاییز هم سرِ راهِ تو سبز میشوم؛ بی خیالِ رنگِ فصل ها.
تو فقط قدم بردار.
میخواستم چناری باشم ایستاده در دنج ترین نقطه ی حیاط که خستگی ات را یک تنه کمتر کنم.
میخواستم بیدی باشم قد بر افراشته در سکوت کنج باغچه که با نگاه تو، با صدای تو، با عبور گام های تو مجنون تر شوم.
میخواستم اما فراموش کرده بودم که پاییز برای همه درخت ها نمیتواند خیال های سبز در سر داشته باشد.
و حالا سرو نام دیگر من است.
پاییز هم سرِ راهِ تو سبز میشوم؛ بی خیالِ رنگِ فصل ها.
تو فقط قدم بردار.
۱۰.۲k
۲۸ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.