تاکنون دیوانه وار اسم کسی بوسیده ای

تاکنون دیوانه وار اسم کسی بوسیده ای
نیمه شب درآینه باخنده اش خندیده ای 

چشم بر در،خنده برلب،اشک هم در دیدگان
سالها با یاد او با ساز او رقصیده ای

راستی پیش آمده با ترس از دست دادنش 
همچو طفلی از نبود مادرش ترسیده ای

اولین دیدار مانده خاطرت یکروز خوب 
باز هرهفته به یادش درسماء چرخیده ای

با خیال اولین دیدار او عصری قشنگ
صبحها با فکر آن عصرقشنگ بالیده ای

من نمیدانم چنان لیلای مجنون کش شدی
حال اورا از هوا از آینه،بادصبا پرسیده ای ...
دیدگاه ها (۶)

#میگویم_تویی ..!بوی عطری می رسد از دور ، می گویم توییقاصدک م...

#باور_مکن ...گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن گاه میلغزد ز...

#غیـرت_دارمــ_روی_خـاطراتمانـ_بــرای_هـر_کســی_تعـریفشان_نمـ...

#با_یک_تلنگر_میشود_از_هم_فروپاشی_مرا_نگذار_سر_بر_شانه_ام_آن_...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط