تاکنون دیوانه وار اسم کسی بوسیده ای
تاکنون دیوانه وار اسم کسی بوسیده ای
نیمه شب درآینه باخنده اش خندیده ای
چشم بر در،خنده برلب،اشک هم در دیدگان
سالها با یاد او با ساز او رقصیده ای
راستی پیش آمده با ترس از دست دادنش
همچو طفلی از نبود مادرش ترسیده ای
اولین دیدار مانده خاطرت یکروز خوب
باز هرهفته به یادش درسماء چرخیده ای
با خیال اولین دیدار او عصری قشنگ
صبحها با فکر آن عصرقشنگ بالیده ای
من نمیدانم چنان لیلای مجنون کش شدی
حال اورا از هوا از آینه،بادصبا پرسیده ای ...
نیمه شب درآینه باخنده اش خندیده ای
چشم بر در،خنده برلب،اشک هم در دیدگان
سالها با یاد او با ساز او رقصیده ای
راستی پیش آمده با ترس از دست دادنش
همچو طفلی از نبود مادرش ترسیده ای
اولین دیدار مانده خاطرت یکروز خوب
باز هرهفته به یادش درسماء چرخیده ای
با خیال اولین دیدار او عصری قشنگ
صبحها با فکر آن عصرقشنگ بالیده ای
من نمیدانم چنان لیلای مجنون کش شدی
حال اورا از هوا از آینه،بادصبا پرسیده ای ...
۷۴۷
۰۴ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.