غمحادثهتردیدمن وتنهایی

غم،حادثه،تردید،من وتنهایی
یک شیشه ی می لبالب وتنهایی
من مانده کنارجاده ی خاطره ها
بایک چمدان سوزوتب وتنهایی
دیدگاه ها (۱)

مردم ازماتم من شادومن ازغم خشنودشادمانم کن واندوه مکرربرسانم...

لبانت قندمصری،گونه هایت سیب لبنان راروایت میکندچشمانت آهوی خ...

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینمبیاکزچشم بیمارت هزاران ...

تورامی خواهم ودانم که هرگز به کام دل د...

ندانم هیچچرا این مرغِ بوتیمارفسرده در درونم زار ، می خواندو ...

شده ام در قفس خاطره ها زندانیدردم این است که هم دردی و هم در...

نفس اش بند دلش تنگ چه باید می کردشیشه ای در به در سنگ چه بای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط